ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بچه که بودم یادم میاد که نقاشی زیاد بلد نبودم! فوقش چند تا درخت و گل و حیوون و دار و درخت می کشیدم! بد نبودن!!!
اما از وقتی یاد گرفتم بخونم و بنویسم، هم داستان و کتاب خوندم، هم نوشتم! برای خودم دفتر داشتم که توش داستان می نوشتم... هر شب یه چیز می نوشتم و به پدم نشون میدادم و پدرم هم نقدم می کرد هم تشویقم به نوشتن.
یادش به خیر هر هفته سه شنبه ها، کیهان بچه ها می گرفتم و می خوندم، اما هیچ وقت داستانامو براش نفرستادم!!! (خدا مرحوم امیر حسین فردی رو غریق رحمت کنه)
بزرگتر که شدم، اونقدر کار سرم ریخت که فراموش کردم باید بخونم و بنویسم. خوندن برام هنوز هم یه سرگرمیه ... اما نوشتن رو از یاد بردم! 3 سال قبل با خوندن کتاب سرلوحه های رضا امیرخانی تصمیم گرفتم، دوباره بنویسم. اما باز هم درس مانع شد... تا الان.
دوباره تصمیم دارم بنویسم، اما نه روی کاغذ، توی وبنوشتم. اونقد داستان راست و دروغ بلدم و خوندم که بتونم یه چی از خودم بنویسم ... یه داستان بی پایان و فعلا بدون اسم.
امیدوارم کسی بخونه و نقدم کنه.
پ.ن.1: اللهم عجل لولیک الفرج
چه خوب
زیر عنوان وبلاگ یه نویسنده زبردست و با تجربه نوشته بود:
من می نویسم، پس هستم!
هیچ حسی مثل نوشتن و لمس کاغذ نیست. منم گهگاه تو دفترم چیزهایی می نویسم. اما مدتیه خیلی کم شده. از روزی میترسم که انسان های عصر کامپیوتر یادشون بره لمس کاغذ چه حس خوبی داشت!!
کیهان بچه های دوست داشتنی ما، یادت بخیر... :-(
یادش به خیر ... کیهان بچه ها و سه شنبه هیچ وقت یادم نمیره
سلام
بازهم خداراشاکر باش میتونی بنویسی!
من هروقت میام یه چیزی از خودم بنویسم یه اتفاق جدید تو سیاست میفته ...
سلام
منتظر نوشتن داستانهاتون هستم
خوشحال میشم به ماسربزنین
به نظرم نوشتن، تو جهت دهی و سازماندهی افکار خیلی نقش داره. شده با نوشتن افکارم کلی افکار و ایده ی جدید رسیده به ذهنم یا خلاهای اطلاعاتیم رو پیدا کردم ولی متاسفانه دست به قلمم خوب نیست. منتظر داستان های زیباتون هستیم