روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

برداشت آزاد

در انگلستان چون جامعه مطبوعاتش متمرکزتر است، بنابراین مردم را آسانتر از سایر جاها می توان فریب داد.


جرج اورول - نبردکاتالونیا  - فصل 5 - صفحه 83


پ.ن.1: سال ها پیش وقتی نبرد کاتالونیا رو می خوندم این متن رو روی یه برگه کاغذ کاهی نوشتم، برداشت هر کسی می تونه نسبت به این متن هر چیزی باشه ولی جرج اورول خودش اهل انگلستان هس.


پ.ن.2: این کتاب با نام درود بر کاتالونیا هم چاپ شده ...


شیرینی

برد دقیقه آخری فوتبال برابر مراکش و برد والیبال برابر مجارستان اونم توی عید فطر، حداقل اتفاقایی بودن که مردم رو لحظاتی از فکر گرونی و دلار و سکه در اورد ... خدا خیرشون بده ... به امید روزی که اون ور نرده نشین ها کاری کنن و مردم خوشحال شن.

...ای نشسته صف اول! به عدالت برخیز

مانده بر شانه تو بار امانت برخیز...

...گوش کن قصه پرغصه بیکاران را

شِکوه کارگران و کامیون‌داران را

چه شده ارز؟ که مات‌اند همه تاجرها

نرخ مسکن چه شد؟ آه از دل مستأجرها

کاش آرام کنیم این نگرانی‌ها را

سعی ما سد کند این موج گرانی‌ها را

معدن رنج، دل کارگران است هنوز

چشم مردم به عدالت، نگران است هنوز...


پ.ن.1: سلام بر مهدی که انسانیت چشم به راه او دوخته و عدل فراگیر در انتظار قیام او نشسته (مفاتیح الجنان / زیارت حضرت حجت .عج.)

یه روز طولانی

دیروز یه روز طولانی داشتم، باز از بچه هایی شنیدم که در سراسر دنیا قاچاق میشن، بدون هیچ لحظه ای لذت بردن از کودکی و کودکی کردن. چیزی شبیه فیلمی که از داعش در اومد که بچه های سوری رو می فروشن ...

یاد فیلم بدوک افتادم، اولین فیلم مجید مجیدی. خواهر و  برادری که بعد از مرگ پدرشان در چاه، در راه رفتن به سمت شهر، خواهرش را می دزدند و خودش را به بدوکی می گیرند. بدوک می فهمد که می خواهند خواهرش را برای فروش با لنج از ایران ببرند.  داستانی واقعی که مجید مجیدی و سید مهدی شجاعی دیدند و پس از ساختش باعث شدند خیلی چیزها عوض شود. یاد آوینی افتادم که برای حل مسائل اجتماعی رفت به بشاگرد و سیستان بلوچستان.

از بدوک این مصاحبه یادم می آید (اینجا رو بخونید)، مجید مجیدی در مصاحبه ای می گوید: ... بعد که فیلم آماده شد برای آقایان زم، تخت‌کشیان، سیدمرتضی آوینی و چند نفر دیگر نمایش دادیم. وقتی تمام شد، سکوت عجیبی حکمفرما شد. آقامرتضی با سرعت از استودیو خارج شد... نیم ساعت بعد آقا مرتضی مرا خواست. وقتی وارد اتاقش شدم. مرا در آغوش گرفت و خسته نباشید گفت. علت خروجش را جویا شدم، گفت: این فیلم به قدری مرا تحت تاثیر قرار داد که نمی‌توانستم ثانیه‌ای درنگ کنم. ترجیح دادم، بغضم جایی دیگر بترکد. به من دلگرمی داد و بعدها نگاه حوزه هنری و به خصوص آقای زم را نسبت به قضیه تغییر داد ...


بعد از ظهر دیروز، بنده خدایی درباره امام موسی صدر حرف میزد که با ورودش به لبنان وضع دختران شیعه رو دید و برای اصلاح جامعه ش، خانه دختران و یه کارگاه خیاطی تاسیس کرد.

این شب ها که مستند مسابقه "دستم را بگیر" رو از شبکه افق می بینم، می فهمم که برای حل مسائل اجتماعی باید دل سوزوند و منتظر کسی نموند...


پ.ن.1: بدو ک رو از فیلیمو ببینید (کلیک کنید).

پ.ن.2: سلام بر مهدی که انسانیت چشم به راه او دوخته و عدل فراگیر در انتظار قیام او نشسته (مفاتیح الجنان / زیارت حضرت حجت .عج.)

بار دیگر مردی که دوستش می داشتیم...

توی وبلاگی دیدم که اشاره کرده بودش که دیروز سالروز فوت نادر ابراهیمی بودش. کسی که دوستان روشنفکرش به خاطر عقایدش ترکش کردند.


مستند بار دیگر مردی که دوستش می داشتیم رو دیروز دیدم،  سوال شد برام که چطور کسی عمر 72 ساله ش پر بار میشه که 89 کتاب، داستان، نمایشنامه و 4 ترجمه و 2 فیلم سینمایی و یک سریال تولید کرده؟ و باز هم می خواست که بنویسه.

و چطور فردی می تونه این همه شغل رو توی عمرش انجام داده باشه!

پ.ن.۱: یه نمونه تاریخی دیگه علامه مجلسی هستش که علاوه بر  ۱۱۰ جلد بحارالانوار چندین جلد کتاب دیگه هم نوشته.

پ.ن.۲: شب قدر است. اللهم عجل لولیک الفرج

جامعه ما اینطوری داره میشه...



پ.ن.1: این سید محمد رضا خردمندان هر چی می سازه، یه اشکی از آدم می گیره!


پ.ن.2: اللهم عجل لولیک الفرج

صدقات

این روزا عکسای افطاری خوردن فلسطینی ها توی شبکه های مجازی داغ شده که میگن با پول کمیته امداد و از جیب ایرانی ها بوده. خب با این که از عملکرد کمیته امداد راضی نیستم ولی بد نیست اینجا رو ازش دفاع کنم، هر چی باشه از کسایی که پول مردم رو گرفتن و خرج کرمانشاه نکردن، خیلی بهترن.

سال 90 که از صیدا در لبنان دیدن می کردیم، به صندوقی برخوردیم که بسیار شبیه صندوق صدقات خودمون بودش. یکی از دوستان با دوربین ازش عکس گرفت. یه عکس دیگه هم از یه صندوق صندقات توی روستای نبی شیث دارم که اگر کسی خواست بهش نشون میدم.



پ.ن.1: شاید یکی هم توی لبنان توی خونه ش نشسته باشه و توئیت کنه که پول صندوق صدقات ما رو ایرانی ها بر می دارن برای خودشون می خورن!

 

پ.ن.2: بهتره اون کسایی که پول های زلزله کرمانشاه هنوز توی حساب هاشون هست و تا الان خرجش نکردن، هر چه سریعتر توی این گرما، اون رو تبدیل به غذا کنن و بفرستن کرمانشاه، نه این که گیر بدن به افطاری فلسطینی ها و لبنانی ها.


پ.ن.3: اللهم عجل لولیک الفرج

خداوند علم و شمشیر -1

چند شب دیگه سالگرد شهادت فردی هستش که فقط گوشه ای از علم و شجاعتش رو برامون گفتن. امام علی (ع)، کسی است که علاوه بر شیعیان، ازابن ابی الحدید معتزلی تا جرج جرداق و رودلف ژایگر مسیحی و ... در موردش کتاب نوشتن.چند کتابی که موفق شدم این روزها بخونمشون و بیشتر در موردشون می نویسم.


اما چند وقت قبل توی گروهی، دوستی دنبال جوابی در مورد شبهه برخورد سخت امام علی (ع) با مخالفینش می گشت. اگر بخوایم یه جواب کوتاه به این شبهه بدیم، بد نیست نگاهی به سخنرانی دکتر شریعتی بندازیم (از اینجا بخوانید):

(و همین طلحه و زبیر وقتی که میبینند در خلافت علی حتی نمیتوانند به استانداری دو شهر امید داشته باشند، به نزدِ عایشه میروند که جنگ‬ ‫بپا کنند. قبل از رفتن نزدِ علی می‌آیند تا برای خارج شدن از شهر از او اجازه بگیرند. علی به آنها میگوید که میدانم به کجا و برای چه کار میخواهید‬ بروید، اما بروید!

عجیب است! این دو نفر میخواهند از قلمروِ حکومتش خارج شوند و از مرز بیرون بروند تا قیامِ مسلحانه علیهِ او راه بیندازند و بر رویش شمشیر‬ ‫بِکشند و بزرگترین توطئه زمان علی را درست کنند. مع‌ذالک علی به آنها میگوید "بروید"! چرا؟ برای اینکه این دو نفر انسان هستند و اگر پیش از آنکه‬ ‫جرمی را مرتکب شوند آنها را از رفتن مَنع کند، آزادی آنها را، که حق هر انسان است، سلب کرده است: آزادی سفر و آزادی مسکن. و اگر این آزادیها‬ ‫سلب شود قانونی به وجود می‌آید که همه جبّاران و ستمگران تاریخ برای پایمال کردن آزادی افراد به علی متوسل می‌شوند و به او اِستناد میکنند.‬

به قول جرج جرداق: "کجا هستند نویسندگان حقوق بشر تا حقوق بشر را در عمل بفهمند، نه در سخنرانی و خطبه و مراسم و سازمان ملل و یونسکو‬ ‫که همه دروغند".)


پ.ن.1: کتاب بخوانید تا بتوانید حرفی برای گفتن داشته باشید...


پ.ن.2: اللهم عجل لولیک الفرج

یه سری فکر

پرونده عجیب و تکون دهنده  درسه ای در غرب تهران و جمله طنز پخش شده توی فضای مجازی یعنی "امین در مدرسه امنیت نداره" و جمله مصاحبه ی "بچه ما هنوز نمی داند، تج اوز چیست؟"، چند تا سوال توی ذهنم ایجاد کرد:

1- پسرها اول دبیرستانی بودن، پسر 15 ساله دبیرستانی حداقل چندین سال همه چی خونده و علاوه بر اون به همه چیز از طریق اینترنت دسترسی داره و نیازی به سند 2030 نداره تا خیلی چیزا رو بفهمه!

2-: مدرسه ای با خرج 16 میلیون تومن که توش  گل، ماری جوانا و مشروبات الکی پخش می کردند و سیگار می کشیده اند. مدرسه ای آزاد و فارغ از هر گونه کنترل و نظارت بر روی دانش آموزاش...

این ها حاصل سبک زندگی غربی است یا توقف نصفه نیمه اجرای یک سند؟


پ.ن.1: بد نیست به جمله ای از وزیر بهداشت اشاره کنم که به بچه ها گفت کی به شما تلفن همراه داده، من به بچه هام تا دانشگاه ندادم. 

پ.ن.2: سایت ها و کانال های تلگرامی توی ماجرای قارچ های سمی کاری کردن که مردم حتی قارچ های پرورشی رو هم نخورن و باعث بیکاری خیلی ها بشن، توی این ماجرا معلوم نیست تهش چی کار کنن؟

پ.ن.3:اللهم عجل لولیک الفرج

طنز

یک شب به هوای طلب فوت و فن شعر / رفتم شب شعری منِ استاد ندیده

تا این که از این راه شود شعر تَر من / مطلوب دل و دیده اصحاب جریده

دیدم چه مراعات نظیری است در آنجا / داخل شدم و حیرت من گشت عدیده

مردان همگی پاچهٔ شلوار تفنگی  / زن‌ها همگی مانتوی پندار دریده

بر بینی‌شان تیغ عمل خورده و لب‌هابوتاکس شده همچو انار ترکیده

من غرق تفکر شده بودم که به ناگاهآهو بره‌ای همچو گل شاخه بریده

با نیّت بد زد به دلم چشمک نابیگفتم: برو ای شاعرهٔ خیر ندیده

از سوی دگر هلهله برخاست به ناگاه / گفتم چه شده؟ -حضرت استاد رسیده

آمد به جلو البته بر دوش مریدان  / استاد که در نوع خودش بود پدیده

از مرتبهٔ زلف، زده طعنه به گوریل / پیش از جلسه شصت گرم شیره کشیده

می‌شد به یقین گفت که در مملکت شعر / یک تپّه نمانده است که بر آن نپریده!

القصه نشستیم در آن جمع، ولیکن / زان خیل ندیدیم کسی صاحب ایده

ترس من از این بود و یقین داشتم این را / کاین عقده بدل می‌شود آخر به عقیده

از آن طرف محفل یک دفعه به‌پا خاست / قرتی بچه‌ای لاغرک و رنگ پریده

مویش فشن و دور سرش را زده با تیغ/ چون مرتع سبزی که در آن گاو چریده!

بالای تریبون شد و آن‌گاه چنین خواند: طرفه غزلی -گرچه خودش گفت: قصیده!-

«ای یار وفا کرده و پیوند بریده  / این بود وفاداری و عهد تو ندیده؟

در کوی تو معروفم و از روی تو محروم / گرگ دهن آلودهٔ یوسف ندریده»

من داد زدم: آی عمو! شعر ز سعدی استپیچید به خود مثل یکی مارگزیده:

گفتا که شکایت کنم از دزدی سعدی! / بر صورت او هم بزنم چند کشیده!

گفتم: دهدت عقل، خدا، زد به ملاجم / رفتیم دعا گفته و دشنام شنیده!

 

شاعر: عباس احمدی / جلسه نیمه ماه رمضان شعرا با رهبری


پ.ن.1: اللهم عجل لولیک الفرج

غم ...

دنیا که از او دل اسیران ریش است

پامال غمش، توانگر و درویش است

نیشش، همه جانگزاتر از شربت مرگ

نوشش، چو نکو نگه کنی، هم نیش است

شیخ بهایی