روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

بیست و سه نفر

امروز صبح با یه همت عالی کتاب "آن بیست و سه نفر" رو تموم کرد. کتاب اینقد روون نوشته شده بودش که نتونستم ولش کنم.

خاطرات اسارت بیست و سه نفر نوجوان که روزی خودشون رو توی صف های اعزام از فرماندهانی مثل قاسم سلیمانی و... قائم می کردند و روزی مجبور شدن به صدام اخم کنن، واقعا گیرا و خوندنی هستش.


قسمت هایی از کتاب:

-” منصور، در حالی که می‌‌خندید، آمد داخل. دوره‌‌اش کردیم و همه با هم پرسیدیم: «چی شد منصور؟» گفت: «هیچی بابا! یه خانواده عراقی رو کُمپلت آوردن زندان. پسر بزرگشون ترسیده بود. هی می‌‌لرزید و گریه می‌‌کرد. سرباز عراقی من رو برد و نشونش داد. یکی زد توی سرش و بهش گفت: گاو گنده! این بچه ایرانی دوازده سالشه. نه ماه هم هست که اسیره. همیشه هم داره می‌‌خنده. اون‌‌وقت تو با این هیکل خجالت نمی‌‌کشی؟ بدون اینکه کسی کتکت بزنه داری گریه می‌‌کنی؟ پسره وقتی این رو شنید گریه‌‌ش بند اومد!»
-شربت را سر کشید، خم شد به طرف صالح و چیزی به او گفت. صالح برگشت به طرف ما و گفت: «بچه‌‌ها، می‌‌دونید حاجی چی می‌‌گه؟» گفتیم: «نه.» صالح گفت: «می‌‌گه وقتی بچه‌‌های ایرانیا این‌‌قدر خوب‌‌ان، بزرگ‌‌تراشون دیگه چی‌‌ان!»
-«شب جمعه بود. صالح تا نیمه‌شب زیر پتو ماند و به اخبار و برنامه‌های رادیوی ایران گوش داد.... سرانجام صالح گوشه‌ی پتو را بالا زد. وقتی مطمئن شد نگهبان‌های عراقی خوابند... صالح، صدای رادیو را اندکی بیشتر کرد. می‌خواست ما هم بشنویم آنچه خودش داشت می‌شنید. صدای حزینی از رادیو شنیده می‌شد. پخش مستقیم دعای کمیل بود از مهدیه‌ی تهران. دعاخوان که رسیده بود به آخرین فراز دعای کمیل، شروع کرد به دعا کردن تا رسید به اینجا که «خدایا به‌حق زندانی بغداد، امام موسی کاظم، الساعه وسیله‌ی استخلاص همه‌ی زندانیان اسلام را، مخصوصا آن عزیزانی که در زندان‌های بغدادند فراهم بفرما!» مردم در مهدیه‌ی تهران آمین گفتند و در زندان بغداد اشک در چشمان ما حلقه زد...»


پ.ن.1:شب وصال دختر و بابا رسیده ‌...‌ شهادت حضرت رقیه بنت الحسین .س تسلیت.


پ.ن.۲: امیدوارم فیلمی که ازش می سازن، خوش ساخت باشه و ملت رو جذب کنه.


پ.ن.۳: اللهم عجل لولیک الفرج

یه پیشنهاد

چند ماه هستش که مشتری دائم برنامه رادیویی "زنگ صبا" شدم که صبح ها ساعت ۶:۴۵ از رادیو صبا پخش میشه.

یه آقای معلم و دانش آموزاش به اسم های کمال پر رویی، کمال ادب، پیام بازرگانی، شایان توجه، شایان ذکر و ... به مدت ۱۵ دقیقه توی قالب نمایش، انشا در مورد مسایل مختلف می خونن.

اگر یه تفریح کوچیک می خواید بشنویدش.

اگر می خواید از طریق اینترنت بشونید، کلیک کنید.


پ.ن.۱: برام جالبه که صدای این همه پسر بچه، صدای یه خانمه!

پ.ن.۲: کمال پرو رویی هنوز نتونسته کاری کنه که آقا معلم بره خواستگاری دختر عموش.

پ.ن.3: چرا این مهر تموم نمیشه! تازه نصف شده!!!

پ.ن.4: اللهم عجل لولیک الفرج

قرارداد بدون تضمین

چند درصد احتمالش وجود داره حاضر به انجام قرارداری بشین که احتمال موفق شدن و به نتیجه رسیدنتون زیر صفر باشه؟ اونم وقتی بدونین طرف قرارداد، هیچ تضمینی برا موندن رو حرف هاش به شما نداده!؟
به عبارتی اهل چقدر ریسک کردن هستین؟!
#خیانت_FATF
#FATF
#نه_به_FATF

+mahtab+

@OfficialTwitTelegram

رودم به میدان می رود در چنگ گرگان

لیلا بگفتا ای شه لب تشنه کامان
دستم به دامان آقا الامان
رودم به میدان می رود در چنگ گرگان
از هجر اکبر مشکل برم جان
آه و واویلا کو اکبر من
نور دو چشمان تر من
شب ها نخفتم تا سحر پای گهواره
تا تو را کردم هیجده ساله
کردی امیدم نا امید این بود خیالت
رفتی ز دنیا شیرم حلالت
آه و واویلا کو اکبر من
نور دو چشمان تر من
دارم امیدی از خدا یک بار دیگر
در برم آید نوجوان اکبر
گردم به دور قامتش دستی به گردن
بوسم دو چشم شهلای اکبر
آه و واویلا کو اکبر من
نور دو چشمان تر من
ای زینب محزون بیا کن تو امدای
تا بُریم امشب رخت دامادی
اهل حرم گویند سرود اندر این وادی
از بهر اکبر تا کنیم شادی
آه و واویلا کو اکبر من
نور دو چشمان تر من
«محزون» سرو سینه زند از بهر اکبر
می کند نوحه با دو چشم تر
گردد شفیعت ای جوان در صف محشر
از سر جرمت بگذرند دیگر
آه و واویلا کو اکبر من
نور دو چشمان تر من


با صدای بخشو از مستند اربعین ناصر تقوایی، بشونید.


صبح

با این که جان تمام تروریست ها، ارزش یک کودک را ندارد ولی امروز صبح که از خواب بیدار شدم و دیدم در مرحله اول انتقام سخت، تروریست ها با خاک یکسان شدن، با این وضع گرونی (صبح هنوز گرون بودش) خدا رو شکر کردم....
روح محمد طاها اقدامی شاد ...

تورقوز آباد

قبلا اسم تورقوز آباد رو فقط روی اتوبوسایی میدیدم که از نزدیکی حرم شاه عبدالعظیم رد میشدن. اما نتانیاهو با یه نطق مشهورش کرد.

نتانیاهو فکرشم نمی کرد با معرفی یه قالیشویی توی تورقوز آباد به جای یه سایت هسته ای، این همه آدم بریزن اونجا. بیاد تو سازمان ملل اسم چند تا روستای دیگه ایران رو هم ببره، باعث رونقشون بشه، مردم هم تو این گرونی یه کم بخندن و بازرسای آژانس بین المللی هم یه آبگوشتی تو کویر بزنن...

خودت بمال

+آقای وزیر پول ندارم صورت بچه مو بخیه کنم هزینه ها خیلی بالاست.

_کاری نداره که خودت بدوز ، خیاطی ام بلد نیستین ...
هرهرهرهر
#خودت_بمال


 


پ.ن.۱: رجایی م آرزوست ... اللهم عجل لولیک الفرج

خبر بد

بدترین خبر امروز و شش ماه اولیه امسال، حادثه امروز اهواز و از اون بدتر کشته شدن یه بچه به دست مزدوران سعودی بود.


برای تولایی

خبر تلخ و تکانده بود؛ طلبه ای دیگر٬ بدون #جرم_و_گناهی مورد تعرض قرار گرفته بود. چند روز بعد خون پاک مرحوم تولایی با خون سیدالشهدا درآمیخت و در دل محرم به شهادت رسید. شهادتی مظلومانه و غریبانه در سکوتی مرگ اندود!
در پس این حادثه تلخ پرسش هایی بی پاسخ مانده است

۱.این قبیل حمله به طلاب مظلوم و بی پناه که فارغ از هرگونه حفاظتی در دل جامعه روزگار می گذرانند٬ با چه انگیزه ای انجام می شود؟
آیا روحانیت تقاص ناکارآمدی روحانی در اداره کشور را پس می دهد؟ یا آنکه مسئله پیچیده تر است و دشمن در پی تقابل سازی #مردم/#روحانیت است و ناکارآمدی دولت روحانی تنها زمینه را برای این پروژه فراهم کرده است؟

۲.چرا دولتی که چند شعار و پلاکارد را با تفسیری توهمی تحمل نمی کند و طلاب منتقدش را دستبند و چشم بند می زند در این موارد خود را کنار کشیده و بی تفاوت است؟ آیا روحانیت قرار است قربانی روحانی شوند؟!
۳. به راستی اگر یکی از این حملات متوجه یک سیلیبریتی یا صاحب منصب شود باز هم همین رویه را شاهد خواهیم بود یا زمین و زمان را بهم می دوزند برای برخورد و چاره جویی؟!

 پناه بر خدا از اوضاع اسف بار این روزها....

از کانال صدای ایران