روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

گزارش یک تصادف

امروز توی یه تاکسی روی صندلی جلو نشسته بودم و سرم توی گوشی بودش و تاکسی داشت توی اتوبان می رفت که سرم رو از روی صفحه گوشی بلند کردم، دیدم پراید جلویی ما که بین دو تا کامیون بود رفت توی چرخ کامیون سمت راستی و یه دو تا چرخ وسط اتوبان خورد و من تموم مسافراشو دیدم.

کامیون سمت راستی هم رفت به سمت چپیه! کامیون سمت چپ هم از مسیرش منحرف شد و  عمود بر جاده بشه.

خودروهای پشت و کنار ما همه زدن رو ترمز و به هم خوردن. راننده تاکسی که خدا رو شکر فاصله ایمن رو رعایت کرده بود، سرعتش رو کم گرفت و یه نگاه توی آینه شاگرد کرد و گرفت سمت راست که کاملا خالی بود و از تصادف زنجیره ای ما رو نجات داد وگرنه ما رفته بودیم توی مخزن گازوئیل کامیون و خدایی نکرده ذغال شده بودیم!


خلاصه هر چی تعلیم رانندگی بهم یاد داده بود، اینجا اومد جلو چشمم ... فاصله ایمن رو همیشه رعایت کنید و گرنه رفتید لا باقالی ها!

خدا خیلی رحم کرد... خیلی هم از راننده تشکر کردم.