روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

خدایا شکرت

چند هفته پیش با دوستان توی پارک نزدیک مسجد محل داشتیم راه می رفتیم که رسیدیم به مردی که داشت با گوشی همراهش صحبت می کرد. مرد لحظه ای رو به ما کرد و گفت: جلسه NA همین جاست؟

من گفتم: نمی دونم.

دوستم گفت: NA چیه؟

بهش گفتم: انجمن معتادان گمنام. که معتادا میرن ترک می کنن.

مرد مثل این که جواب قبلی ما رو نشنیده بود گفت: نمی دونید جلسه NA اینجاست یا نه؟ کی تموم میشه؟

کمی ازش دور شده بودیم، برگشتم و گفتم: خبر نداریم حاج آقا.

بنده خدا که داشت می چرخید که بره گفت: پس خدا رو شکر کن ...


پ.ن.1: باز نمی دونم چی شد که یاد رسول توی "لعنت به داستایوسکی" افتادم، چی شد که دانشجوی دانشگاه مسکو، عاشق دختری میشه! دانشگاه رو ول می کنه در کابل به سوفیا می رسه، اما به جای کار و کسب هر وقت خسته میشه به جای خانه، به زیر زمین قهوه خونه میره، مث معتادا!

یه روایت حقیقی از سختی

وقتی خسته می شم و احساس می کنم که به ته خط رسیدم و بعد از اون دیگه جایی نیست، همیشه یاد یه خط از تاریخ میفتم، البته سخت تر از اون برای دیگران وجود داشته اما این یکی بلافاصله بعدش راحتی و آسایش میاد:

وقتی حضرت مریم برای به دنیا آوردن حضرت عیسی (ع) از معبد در دمشق یا بیت المقدس، بیرون میره به بیابانی خشک می رسه و در پناه تنه درخت خرمای خشکیده ای می شینه... در این هنگام غم و اندوه از مسائل مختلف همانند درد، تنهایی، تشنگی، گرسنگی و ... وجودش رو فرا میگیره و میگه:


"... ای کاش پیش از این مرده بودم و از یادها فراموش شده بودم"

("...قَالَتْ یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکُنْتُ نَسْیًا مَنْسِیًّا" سوره مریم بخشی از آیه23)


بعد از این هستش که ندا می رسد که ناراحت نباش، آب در بیابان جاری میشه و درخت خشکیده بارور میشه، فرمان میده به آرامش با دنیا آمدن عیسی (ع). یکی یکی غم و اندوه بر طرف میشه.

توی هر سختی و خستگی و ترس، خدا همیشه هست، فقط باید صبر کرد...


پ.ن.1: امام سجاد(ع): مریم(س)، حضرت عیسی را در کربلا و در محل مقبره امام حسین(ع) به دنیا آورد، از ابی‌حمزه ثمالی روایت شده که امام سجاد(ع) در تفسیر آیه 22 سوره مریم «فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَکَانًا قَصِیًّا» بیان داشت: حضرت مریم(س) از دمشق خارج شد تا به کربلا رسید و آن حضرت را در مکانی که بعدها امام حسین(ع) در آنجا مدفون شده است، به دنیا آورد و در همان شب بازگشت. (تهذیب‏‌الأحکام: 6 / 73 و وسائل‏‌الشیعة: 14 / 517).


پ.ن.2: نمی دانستم حرف جبرئیل به حضرت مریم (س) که میگه قری عینا (سوره مریم / 26) یعنی چی؟ تا این که امسال هفتم صفر و شب شهادت امام حسن (ع)، در باب این که پیامبر (ص) به امام حسن (ع) میگه قره عینی، فهمیدم. عرب وقتی می خواد بگه نور دیده، میگه نور عین نمیگه قره عین ... قره یعنی قرار، قره عین یعنی قرار دیده، یعنی آرامش، یعنی آنچه مایه خشنودی و سرور هست...


پ.ن.3: این سوره با صدای عبدالباسط دوست دارم حیف که وقتی میشنویش که کسی فوت کرده ...


جامعه مدعی ...


مکان: کابل

زمان: دوران بعد از کمونیست ها و شروع درگیری های داخلی

توضیح: سوفیا رسول رو  برای دعا و توبه برای خودش و رسول به مقبره شاه دو شمشیره میبره، اما سوفیا توی مقبره غیبش می زنه و رسول رو تنها میزاره. رسول سوفیا رو توی خونه پیدا می کنه...




یاد این متن افتادم برای امام رضا .ع:

گشتم بر دیوار حرمت
جایی ننوشتند گنهکار نیاید
السلام علیک یا سلطان عشق علی بن موسی الرضا


حا سین نون

به تازگی رمانی خوندم به نام 'حا سین نون' نوشته سید علی شجاعی....

روایت و نثر زیبای و دقیق بودن تاریخ نگاری نویسنده موجب شد که کتاب رو با علاقه بخونم....
همچنین کتاب به خوبی چرایی صلح امام حسن .ع رو با معاویه شرح میده و در انتهای داستان به شهادت امام .ع. و به گفتگوی دو برادر، از زبان قاسم بن الحسن می پردازه ...

هفتم صفر، شهادت امام حسن مجتبی.علیه السلام. تسلیت ....


لعنت به داستایوسکی ...

رسول در را می شکند و بعد که می خواهد تبر را بالا ببرد یاد رمان جنایت و مکافات داستایوسکی میفتد لحظه ای تردید می کند. بلاخره تبر بر فرق سر ننه عالیه فرود می آید و پیر زن نزول خوار پولدار که سوفیا نامزد رسول رو به بردگی گرفته، بر زمین می افتد ...

بعد قتل، توی جامعه ای که دولت مرکزی ضعیف هست و برادر و همرزم کشی آزاد هستش، رسول می خواد خودش رو به دست قانون بسپره، اما قاتل بودن در چنین جامعه ای جرم نیست، کاریه که توی کوچه و خیابون انجام میشه!


لعنت به داستایوسکی  نوشته عتیق رحیمی نویسنده افغانستانی الاصل هستش که میشه شرایط و دوران سخت کابل رو با خوندنش درک کرد.

پ.ن۱: توی نوشته های بعدی م بیشتر می نویسم...

پ.ن.۲: اللهم عجل لولیک الفرج

خاطره ای از دیروز

امشب یه مشکل بانکی برام پیش اومدش که اومدم اینترنت و دنبال راهکار می گشتم که یه صفحه از یه تالار گفتمان نظرمو جلب کرد...

کارت بانکی یکی از بانک ها، توی شهریور و مهر سال ۹۰ توسط بانک به خاطر زدن رمز اشتباه مسدود شده بودن در حالی که رمز درست بودش... هر کس چیزی گفته بود از تجربیاتش...

یاد داستان خودم افتادم که توی همون تاریخ بانک کارتمو خورد و نزدیک بود توی ایستگاه قطار مشهد، شهری که توش درس می خوندم، در راه مانده بشم. بدتر از غریبی، چیزی نیس.


هنوزم نفهمیدم که چرا با دو بار ورود اشتباه رمز کارتم مسدود شدش؟ در حالی که کارت با سه بار رمز اشتباه مسدود میشه.


 خاطره ای شد که از کنار کسایی که توی شهرم غریب هستند بی تفاوت نگذرم...


خدا هیچ کس رو غریب نزاره... چه غریب توی یه شهر دیگه چه غریب بین آشناها....


پ.ن.۱: اللهم عجل لولیک الفرج

مرغ همسایه...

طلاق از نظر من مرغ همسایه بود!!! یه موضوع که تو فیلما بود یا تو کتابای حقوقی و فقهی ازش نوشتن! یه موضوع که بزرگترای فامیل، دختر و پسر رو تهش آشتی میدن!!!

تا این که دور و برم از همسایه ها و فامیل خیلی ها یا از هم طلاق می گیرن یا گرفتن... دیگه نصیحت بزرگترا هم فایده نداره.

میگن مد شده!!!

به فکر خودتون نیستین به فکر بچه هایی کوچیکتون باشید که کم کم افسرده میشن...

افسرده دل افسرده کند جماعتی را...

پ.ن.۱: اللهم عجل لولیک الفرج


حقوق مردم ...

مردم متنی رو می خونن و نمی دونن از کیه!!!



وقتی دستات نباشن...

یکی از بچه‌ها قسم می‌خورد خودش دیده خورشید یکی دوبار نورش کم و زیاد شده…همیشه همینجوریه، همیشه...

مرتضی به هر راهی می زنه تا فیلمشو بسازه تا بره روی سکو جشنواره فجر، تا مشهور بشه اما پولی نداره، ماجرا وقتی بدتر میشه که می فهمه مادر مریضش، چند روز دیگه بیشتر نمی تونه سر پا وایسه. وقتی دستای مادرش نباشه وقتی مادرش نتونه بلند شه، چی میشه؟ ...

"مادرش مریضه" کلیدیه که دشمنی ها رو تبدیل به دوستی می کنه، همه چی جور میشه، اما مرتضی بیست و یک روز بعد رو چی کار کنه؟ 

کلیپ مهدی یراحی رو ببینید:


پ.ن.1: دیروز بیست و یک روز بعد رو توی سینما آزادی دیدم. مرتضی که اگر توی آمریکا تولید می شد، میشد یه ابر قهرمان ... مرتضی هر کار که کرد مثل آرون، پسر قهرمان سلطان تپه، دروغگو نبود و دزدی نکرد. مث قهرمانای آمریکایی نبود، یکی بود شبیه خودمون. اما به هر حال جایزه" عشقی بزرگ برای جهانیان" مبارکش باشه...



پ.ن.2: فیلم رو همه دیدن و لذت بردن اما دولت نباید به فکر مریض های صعب العلاج هم باشه؟

پ.ن.۳. مرتضی ژن برتر نداشتش، اما رفیق خوبی داشتش، باهاش کتک خورد، باهاش خندید و باهاش گریه کرد ... فکر کنم بعد حاج کاظم آژانس شیشه ای، که برای عباس تو رفاقت سنگ تموم گذاشت، اینجام رفیق جنوبی مرتضی، یادگار می مونه...

پ.ن.۴: اللهم عجل لولیک الفرج