-
عدالت
جمعه 8 بهمنماه سال 1389 12:07
میگن یه زن و شوهر جوانی که برای بار سوم از همدیگر طلاق گرفته بودن برای ازدواج مجدد به پیش یکی از علما میرن و میگن می خوایم باز هم با هم ازدواج کنیم اما نمی خوایم کسی بفهمه که آبرومون نره... اون عالم هم از یکی از خشک مقدس های صف اول نماز خون، درخواست می کنه که به عنوان محلل با اون دختر ازدواج دائم کنه و یک شب با اون...
-
جمعه نامه
جمعه 8 بهمنماه سال 1389 07:52
هم چاه سر راه تو دائم بکنیم هم جمعه ز انتظار تو دم بزنیم! این نامه چندم است که تو می خوانی؟ داریم رکورد کوفه را می شکنیم.
-
دبستان
سهشنبه 5 بهمنماه سال 1389 19:31
وسط تست و کنکور و درس و مشق! اولین روز دبستان بازگرد ... شادی آن روزهایم بازگرد خاطرات کودکی زیباترند ... یادگاران کهن ماناترند درس های سال اول ساده بود ... آب را بابا به سارا داده بود مانده در گوش هایم صدایی چون تگرگ ... خش خش جاروی بابا روی برگ هم کلاسی های من یادم کنید ... باز هم در کوچه فریادم کنید کاش هرگز زنگ...
-
شعری از مقدس فانی
شنبه 25 دیماه سال 1389 14:12
از نوای تو بُود زمزمه ی زیر و بمم دَم بُود نایی و من در دَم ِ دَم هستم نی عشقِ دم گاه به رومم کشد و گاه به ری گاه اندر عرب اندازد و گاهی عجمم یا رب این نای و نی و ما و من و دَمدَمِه چیست؟ دم به دم میدمد و صاحب دم پیدا نیست از حضور شَه شیرین حرکات آمده ام خِضر راه حقم و از ظلمات آمده ام گمرهان را هِله از بهر نجات آمده...
-
به رنگ ارغوان
چهارشنبه 15 دیماه سال 1389 20:35
دیشب بین این همه درس و مشق و تست و کنکور ارشد به سرمون زد <به رنگ ارغوان> ببینیم تا ساعت ۱۲ و ربع طول کشید اما ارزششو داشت که ۱۵۰۰ تومن خرجش کنم و با بچه ها حدود ۱۰۲ دقیقه وقت پاش بزاریم. یا علی.
-
محرم
دوشنبه 29 آذرماه سال 1389 13:57
نازم آن آموزگاری را که در یک نصف روز دانش آموزان عالم را همه دانا کند ابتدا قانون آزادی نویسد بر زمین بعد از ان با خون هفتاد و دو تن امضا کند
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 آذرماه سال 1389 14:50
چند روز پیش فلشم نیم سوز! شد و یه سری از متنام دود شد رفت هوا... ایشالا تا چند روز دیگه درست و حسابی به روز کنم. السلام علیک یا ابالفضل
-
شروع یا پایان
پنجشنبه 27 آبانماه سال 1389 19:12
اینم نوشته ی آغاز یه سفر دیگه ...... نمی دونم می شه رفتن به مشهد برگشتن به مشهد........ مطلب قبلیم درباره ملک سلیمان نمی دونم چرا اون شکلی شد؟ التماس دعا یا علی
-
ملک سلیمان نبی
چهارشنبه 26 آبانماه سال 1389 20:50
یکی از بچه ها قرار بود بهمون شیرینی در اومدن اسمش تو حج رو بده، اول قرار شیرینی بود ولی بعدش گفت می برمتون سینما، ملک سلیمان رو ببینیم.... من و دو تا از بچه های دیگه هم قبول کردیم، چی بهتر از سینما.... مخصوصا وقتی آدم درس داشته باشه!!!! این شد که قرار شد بریم سینما سیمرغ مشهد سانس اول شب، ملک سلیمان رو ببینیم.......
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 آبانماه سال 1389 14:56
عید قربان بر شما مبارک باد.... همچنین فتح سوسنگرد و باز پس گرفتن آن از دست دشمن بعثی مبارک باد. برای دانشجویان مهندسی متالورژی یه فایل پاورپوینت: ارائه ای درباره فولادهای میکرو آلیاژی .... برای دانلود کلیک کنید
-
کار مدرسه چیه!!!
دوشنبه 24 آبانماه سال 1389 19:29
کار مدرسه چیه؟ فقط درس دادنه یا چیزای دیگه ای هم هست؟ مدرسه ای که ما بودیم، افتخارش این بود که مثلا نمونه دولتیه... توی این مدرسه دانش آموزی، دانش آموز نمونه شد که مدت ها بود سرش فقط توی کتابا و دفتراش بود و کاری جز نگاه کردن به کتاب و دفتر و رفت و برگشت از خونه به مدرسه و بلعکس نداشت. افتخار مدرسه بود، علاوه بر ......
-
چین و ما
دوشنبه 24 آبانماه سال 1389 16:20
به نظر می رسه چین این قدر تو زندگی ما سهیمه که خیلی چیزای دیگه سهیم نیست.... تموم وسایلمون شده چینی، از موبایل تا خودکاری که دستم می گیرم! (خدا رو شکر فرشمون هنوز ایرانیه!!!) نگاهی به مهر و تسبیحتون بندازید، تسبیح ها که اکثرا چینی هستش، مهرا رو هم میگن چین میزنه. (کربلای چین!!!!!) بماند که احتمال انگشتر در تو دستتون...
-
ناسپاس
دوشنبه 24 آبانماه سال 1389 07:17
ناسپاس رو هم دیدم.... به نظر می رسه طرف می خواسته یه فیلم عاشقونه بسازه بعد پای یه داستان قرآنی رو باز می کنه... صحنه هایی مث آزار بنی اسرائیل به حضرت موسی (ع) هم تو این فیلم خیلی جالبن. ندادن پول و سرباز به حضرت موسی برای جنگ و روایت های قرآنی. اما نقش حضرت موسی (ع) به نظر ضعیف می رسه تو این فیلم. همانطور هم که می...
-
بدون عنوان!
یکشنبه 23 آبانماه سال 1389 14:44
مهر ماه تو اینترنت می چرخیدم زمین و زمان از شهید برونسی و کاراش می نوشتن و کلیپ رو می کردن. اما توی دانشگاه نشریاتی که بیرون میومدن هیچ خبری از اسم و رسمش نبود. دریغ از یه خط. تو این چن سال کمتر نشریه دانشگاهی رو دیدم که از برونسی بنویسه. با این که مشهد شهر برونسی هستش. به یکیشون گفتم چرا از برونسی ننوشتین، گفت: به...
-
فقط 100 متر
یکشنبه 23 آبانماه سال 1389 11:32
توی شهرم دیدم که سر کوچه تو یه خونه عروسی و جشنه و چند تا خونه اون ور ترش عزا و گریه. توی شهرم خیلی چیزا دیدم، به فاصله ی یک کیلومتر می تونی از خونه ی فقیری برسی به خونه ای که بالای 1000 متر فقط یه اتاقشه. اینا رو دیدم ..... توی دانشگاهمون رو هم دیدم که وقتی آخر هفته ها بچه ها میرن هیات، با مجوز دانشگاه کمی اون ور تر...
-
دانشگاه نوشت
سهشنبه 4 آبانماه سال 1389 20:26
چند روز یکی از ریز مجموعه های دانشگاه می خواست به دانشجویان برتر فارغ التحصیل دانشگاه جایزه بده، ملت اومدن، مراسم برگزا شد و تموم شد. اما این نهاد دانشگاهی مث این که فکر نکرده بود که یه عده از این دوستان مشهدی نیستن و باید یه تعدادشون برن توی سرمای شبای مشهد تو نمازخونه خوابگاه یه شب بخوابن. (البته پسراش!) شرح با...
-
با دست های خالی
جمعه 30 مهرماه سال 1389 19:10
این فیلم هم جالبه........... بازی جالبی داره مرحوم شکیبایی تو این فیلم........ تیکه های جالبی هم می پرونه با دست های خالی روایت خانواده ای است که پس از سال ها پدر خانواده ، امیر حسین ترابی(مرحوم شکیبایی در نقش جانبازی که قبلا فرمانده بوده) که با مخفی کاری مادر خانواده (فاطمه گودرزی) فکر می کردن شهید شده، از آسایشگاه...
-
کتاب
شنبه 17 مهرماه سال 1389 09:39
دارم اینو می خونم، خیلی جالبه.............
-
شب شهادت
دوشنبه 12 مهرماه سال 1389 20:58
بهترین چیزا وقتی بهم می رسه که انتظار ندارم!!!!!!!!!!! اگه گفتین اینجا کجاس؟ ۷/۱۲
-
دیشب نوشت
جمعه 9 مهرماه سال 1389 09:53
۱-من برگشتم ۲- دیشب فیلم آقای رئیس جمهور ابوالقاسم طالبی رو بعد از چندین سال دیدم.... فیلم سیاسی باحالیه... داستان یک مددیر مسئولی که زرمنده بوده و نوشته های تند و تیزی بر علیه شخص خاصی (نماینده زور و زر) داشته اما به خاطر چکی برگشتی به زندان میره و کسی که برای آزادی اون اهمیتی قائل نمیشه... تا این که کسی که بر علیه ش...
-
دفتر خاطره ام نقش تمنای تو بود!
پنجشنبه 1 مهرماه سال 1389 10:00
1- کلاسای دانشگاه هم شروع شد و منم دارم میرم... دیگه معلوم نیست کی به روز کنم. (به زودی!) 2- 18 تیر سال 82 که اولین وبلاگمو تو پرشین بلاگ زدم (حذفش کردن چون دو سال به روز نشد)، هیچ وقت فکر نمی کردم بیام بلاگ اسکای. (چون ثبت نامش بسته بود.) همین شد که خونه به خونه شدم! (پرشین بلاگ، بلاگفا، پارسی بلاگ، پرشین لاگ، تک...
-
ای کافران ای کافران قفل شما را وا کنم
پنجشنبه 1 مهرماه سال 1389 00:18
ای عاشقان ای عاشقان من خاک را گوهر کنم وی مطربان ای مطربان دف شما پر زر کنم ای تشنگان ای تشنگان امروز سقایی کنم وین خاکدان خشک را جنت کنم کوثر کنم ای بیکسان ای بیکسان جاء الفرج جاء الفرج هر خسته غمدیده را سلطان کنم سنجر کنم ای کیمیا ای کیمیا در من نگر زیرا که من صد دیر را مسجد کنم صد دار را منبر کنم ای کافران ای...
-
ای پسر عمران
چهارشنبه 31 شهریورماه سال 1389 18:48
ای پسر عمران هر گاه بنده ای مرا بخواند، آن چنان به سخن او گوش می سپارم که گویی بنده ای جز او ندارم. اما شگفتا که بنده ام همه را چنان می خواند که گویی همه خدای اویند جز من. پ.ن.1: منبع نداره. منبع ام کتاب زیبای "ماه خداوند را ببوس" نوشته ی "مصطفی مستور" هستش. پ.ن.2: لینک امروز : گستاخی و شادی یهود...
-
برای یه دوست قدیمی
سهشنبه 30 شهریورماه سال 1389 18:58
چند بیت مشهور از حافظ: از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه .............. انی رایت دهرا من هجرک القیامه دارم از فراقش در دیده صد علامت .................. لیست دموع عینی هذا لنا العلامه پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا .............. فی بعدها عذاب فی قرب ها السلامه التماس دعا
-
یادش بخیر
سهشنبه 30 شهریورماه سال 1389 16:56
همیشه وقتی بچه های محله (منظورم زیر 14 سال هستش!) رو می بینم حسرت یه لحظه برگشتن به اون دوران رو دارم. سر و صداشون، پیرمردا رو تو مسجد اذیت می کرد. اعتراض کردن به امام جماعت مسجد. حاج آقا برگشت گفت: چی کارشون دارید؟ عیب بچه ها یه چیزه: بزرگ می شن!!!!!!! حسرت یه لحظه بودن با دوستایی که همیشه با هم بودیم... الان که...
-
یه گزارش
دوشنبه 29 شهریورماه سال 1389 11:26
من نمی دونم واسه چی رفتم اون روز پیش استاد که بهم بگه برو درباره این موضوع بهم اطلاعات بده، واقعا نمی دونم این چه کاری بود کردم! اگه واقعا دلش می خواست بدونه خودش می رفت یه کارخونه تولید جیپ و تویوتا،اطلاعات می گرفت. من موندم و یه دو صفحه از گزارش کاری که ده روزه می خوام بنویسمش. کاری که خوشم نیاد رو خیلی دیر انجام...
-
عشق
یکشنبه 28 شهریورماه سال 1389 21:14
چقدر من این یه بیت شعر مولانا رو دوست دارم: عشق از اول چرا خونی بود؟ ....... تا گریزد هر آن که (آنک) بیرونی بود
-
با مولانا
یکشنبه 28 شهریورماه سال 1389 15:34
آه کردم چون رسن شد آه من.....گشت آویزان آن رسن در چاه من آن رسن بگرفتم و بیرون شدم.....شاد و زفت و فربه و گلگون شدم در بن چاهی همی بودم نگون.....در دو عالم هم نمی گنجم کنون آفرینها بر تو بادا ای خدا.....ناگهان کردی مرا از غم جدا گر سر هر موی من گردد زبان.....شکرهای تو نیاید در بیان مثنوی معنوی، دفتر پنجم
-
شین مث شایعه
شنبه 27 شهریورماه سال 1389 19:18
شایعات خیلی زود بین افراد یه جامعه می پیچه، آخرشم یه کلاغ، چهل کلاغ (شایدم صد کلاغ) شه! وقتی به گوش خودت می رسه، باورت نمی شه، چی تو جامعه درباره ت می گن!!! از قدیم هم گفتن: در دروازه رو میشه بست، دهن مردم رو نمی شه بست! اگه این شایعه جنگ روانی بشه دیگه بدتر! یه جاجی داشتیم که یادم میاد تعریف می کرد که: یه روز صبح...
-
یک پیامک
شنبه 27 شهریورماه سال 1389 14:21
ماه را هدف قرار بده تا اگر هم به خطا رفتی جایی میان ستارگان سر در آوری.