-
خاطره نامه!
شنبه 2 مردادماه سال 1389 06:36
یادم میاد پارسال دوم مرداد: بعد از ظهر رسیدیم به مرز زمینی ایران با عراق احساس افتخار دیدن کشورم با همه خوبیا و بدی هاش احساس افتخار به خاطر داشتن خاکی که براش هشت سال جنگیدن شاید باورم نمی شد که صبح بعد از نماز تو حرم امام حسین (علیه السلام) و حضرت ابوالفضل (علیه السلام) بودم.... دو سال پیش دوم مرداد: تازه از هواپیما...
-
چشم حسود کور شه!
پنجشنبه 24 تیرماه سال 1389 15:07
هفت آسمون دنیا باید که غرق نور شه یه جور دیگه خدا خواست چشم حسودا کور شه دلای دشمنامون امسال چه بد می سوزه تولد حسین و خامنه ای یه روزه
-
۲۴ تیر نامه
چهارشنبه 23 تیرماه سال 1389 20:10
24 تیر ماه ولادت شاه کربلا، امام حسین (علیه السلام) و ولادت رهبر حسینی مون بر همه مبارک. حسین سید و سالار خامنه ای نگه دار. سلامتی رهبر صلوات
-
یادی از مرحوم ابوالفضل سپهر / اتل متل یه بابا
سهشنبه 22 تیرماه سال 1389 19:00
اتل متل یه بابا دلیر و زار و بیمار اتل متل یه مادر یه مادر فداکار اتل متل بچهها که اونارو دوست دارن آخه غیر اون دوتا هیچ کسی رو ندارن مامان بابا رو میخواد بابا عاشق اونه به غیر بعضی وقتا بابا چه مهربونه وقتی که از درد سر دست میذاره رو گیجگاش اون بابای مهربون فحش میده به بچههاش همون وقتی که هرچی جلوش باشه میشکنه...
-
حکایت مسلمان نامسلمان
دوشنبه 21 تیرماه سال 1389 14:59
صد مسلمانی از تو در فریاد و باکت هیچ نیست این چه بی باکیست؟ ای از کافران بی باک تر! هلالی جغتایی
-
دوست
یکشنبه 20 تیرماه سال 1389 14:02
این پست قبلی رو نقض نمی کنه! رشته ای بر گردنم افکنده دوست می کشد آنجا که خاطرخواه اوست نه از بی مهری است رشته عشق است و بر گردن نکوست
-
آخرین گناه!!!
شنبه 19 تیرماه سال 1389 22:55
چه کسم من چه کسم من که بسی وسوسه مندم گه از آن سوی کشندم، گه از این سوی کشندم مولانا
-
یادی از فرمانده رشید کردستان
سهشنبه 15 تیرماه سال 1389 18:16
گر کاوه رفت پتک گرانش هست هنوز فریاد سرخ صاعقه سانش هنوز هست گر شیر مرد جبهه اسلام شد شهید بانگ رحیل رهروانش هست هنوز بر چشم خصم خواب از این پس حرام باد گر کاوه رفت پتک گرانش هنوز هست برای اونایی که امسال میرن مشهد شهدای غرب ایران....... راه کاوه پر رهرو باد.... صلوات
-
بین همه عشقای عالم، عشق است ابالفضل
دوشنبه 14 تیرماه سال 1389 17:37
صل علی سیدنا ابالفضل تو ابوفاضلی باب حاجات دلی / نام زیبایت بود رافع هر مشکلی بر در تو سائلم، سائل بوفاضلم / یا عباس، یا عباس، یا ابالفضل یا کاشف الکرب عن وجه الحسین صل علی سیدنا ابالفضل
-
ترتیل دلنشین
یکشنبه 13 تیرماه سال 1389 17:23
یک روز در حالی که از کنار مسجد النبی (صلی الله علیه و آله) میگذشتم بسیار تحت تاثیر قرائت امام جماعت مسجد النبی قرار گرفتم. در آن لحظه جوانی را دیدم که به من گفت: چیزی فکر شما را به خود مشغول کرده است؟ گفتم: آری، ترتیل زیبای امام جماعت. ایشان گفت: یک روز بعد از نماز پیش امام جماعت مسجد رفتم و همین مطلب را عنوان کردم و...
-
باب حاجات دل
شنبه 12 تیرماه سال 1389 18:39
نمی دونم این رو تا حالا فرستادم یا نه اما بازم می پستمش: ای مرد آسمان، ای حیدری نشان الغوث و الامان، یا صاحب الزمان تا بعد
-
فاطمیه
جمعه 24 اردیبهشتماه سال 1389 10:06
گل و خاک شهیدان با غم زهرا (س) سرشتند خوشا آنان که با خونُ نام یا زهرا (س) نوشتند
-
فاطمیه
جمعه 10 اردیبهشتماه سال 1389 10:37
می تراود بر لبش امن یجیب می ماند بعد از این مولا غریب
-
بیت الاحزان
جمعه 3 اردیبهشتماه سال 1389 09:37
به نقاش گفتم غم غربت زهرا(س) بکش گوشه ای چادر خاکی کشید گفتمش پس غربت زهرایش کجاست؟ زیر چادر یاسی پر پر کشید. التماس دعا یا علی
-
این روزا
جمعه 27 فروردینماه سال 1389 20:55
این روزا همه دارن برا حج عمره دانشجویی ثبت نام میکنن ولی دل من میگه: گرد حرم دویده ام صفا و مروه دیده ام هیچ کجا برای من کرب و بلا نمی شود حرم حضرت ابوالفضل(ع) ای بدن تو غرق خون وی سر روت لاله گون با چه خضاب کرده ای ؟ خون که حنا نمی شود
-
حافظ نامه
جمعه 27 فروردینماه سال 1389 09:45
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت گر مسلمانی از این است که حافظ دارد بر در میکدهای با دف و نی ترسایی آه اگر از پی امروز بود فردایی روزی که پامون رسید به اروند کنار، وقتی رو خاکای اونجا قدم گذاشتم، امیر به شوخی گفت: پامونو داریم رو خون شهدا میذاریم. اروند کنار رو به ساحل فاو دیروز رفته بودم همایش یکی از تشکل های...
-
شب و روز تولدم تو جنوب
جمعه 13 فروردینماه سال 1389 00:13
شاید بهترین روز تولدم امسال بوده ........ روز تولدم تو نزدیک ترین نقطه ی ایران به کربلا بودم.... .......................... از خرمشهر راه افتادیم، ته اتوبوس خوابیده بودم که احمد پیام داد: باور نمی کردم این قدر نامرد باشی، از تو انتظار نداشتم. پیامو که دیدم کپ کردم، خواستم بهش زنگ بزنم اما جواب نمیداد یا شبکه اشغال بود...
-
از خرم آباد تا خرمشهر
پنجشنبه 12 فروردینماه سال 1389 12:58
یکشنبه 23 اسفند یه ساعتی قبل از اذان صبح، با صدای بچه هایی که رفته بودن حموم و سرمای هوا و حرف زدن تو خواب بیدار شدم... یه نیگا دور و برم انداختم.... عمود به بالای سرم،مهدی خوابیده بود، کنارم با زاویه 90 درجه سعید، کنار سعید امین، اون ور ترش امیر..... اون ور اتاقم همین وضع بود...... همشون خودشونو مچاله کرده بودن زیر...
-
با اردو تا خرم آباد
پنجشنبه 12 فروردینماه سال 1389 10:36
از قم که رفتیم یه عده از خستگی خوابشون برد و یه عده هم مشغول حرف زدن شدن...... نزدیکای غروب بود که مسئول اتوبوس، کانی مانگا رو گذاشت، فیلم جالبی بود. بعد فیلم یهو اصغر که تو قم سوار شده بود گفت: بیاید میخوایم بحث ازدواج راه بندازیم... هر کی ازدواج میخواد بکنه بیاد عقب .... این طور بود که تا مدتی به هر کسی که میرسیدی...
-
معرفی قم
چهارشنبه 11 فروردینماه سال 1389 12:38
اذان صبح نشده بود که بیدار شدم. با محمد که طبقه پایین خوابیده بودیم، آماده شدیم که بریم حرم حضرت معصومه(س)، برای نماز صبح..... نرسیده بودیم به حرم که اذان شد، سرعتمونو زیاد کردیم.... بلاخره به نماز رسیدیم. بعد نماز صبح اول وقت، دو تا نماز جماعت دیگه هم تو حرم برگزار میشه برای کسایی که دیر میرسن به حرم. یه نماز صبح...
-
قم
سهشنبه 10 فروردینماه سال 1389 11:06
بعد از این که به سمت قم راه افتادیم، یا بچه ها خواب رفتن یا کتاب خوندن! یه یکی گفتن: کف خواب میشی؟ گفت: برای کف خواب شدن باید بری اول کف صابون درست کنی، بعد بخوابی توش! دم غروبی، اتوبوس به نزدیکی جمکران رسید، بچه ها از اتوبوس پیاده شدن و پای پیاده اون فاصله رو طی کردن...... به جمکران که رسیدیم، قرارامونو گذاشتیم و...
-
تهران
دوشنبه 9 فروردینماه سال 1389 16:39
اتوبوس تو پاکدشت بود که به مسئول اتوبوس گفتم طبق قرار قبلیمون همراه با مهدی پیاده میشیم و میریم خونه هامون بعدم برمیگردیم. سعید هم به میثم گفت تهران پیاده میشه.... بعد لحظاتی، میثم اومد و گفت با راننده صحبت کرده و اونم سه راه سیمان نگه میداره و از اونجا اتوبوس میره شاه عبدالعظیم حسنی تو شهر ری. اضافه کردش ما بعد نماز...
-
نوروز جبهه
یکشنبه 8 فروردینماه سال 1389 20:48
بچه ها تحویل سال یادش بخیر شملچه چیده بودیم تو سفره سربند و یک سر نیزه بچه ها خیلی گشتن تو جبهه سیب نداشتیم بجای سیب تو سفره کمپوتشو گذاشتیم تو اون سفره گذاشتیم یه کاسه سکه و سنگ سمبه بجای سنجد یه سفره رنگارنگ اما یه سین کم اومد همه تو فکری رفتیم مصمم و با خنده همه یک صدا گفتیم بجای هفتمین سین تو سفره سر میزاریم سر...
-
از مشهد تا پاکدشت
یکشنبه 8 فروردینماه سال 1389 12:32
.... بلاخره بعد یک ساعتی اتوبوس اومد، وسایلو که گذاشتیم تو اتوبوس بارون شدیدی شروع شد، سوار که شدیم چند نفر که قرار نبود بیان هم سوار شدن.... بهشون گفتم: داستان اون کسی رو شنیدین که قرار بود با هواپیما بره تهران امتحان بده اما اشتباهی سوار هواپیمای حج عمره میشه و با وساطت مسئولین کاروان میشه حاجی؟ اینو که گفتم چند...
-
به سوی قم-۱
جمعه 6 فروردینماه سال 1389 19:27
وقتی که به مسئول اتوبوس گفتم حاضرم بیام.... با هزار بدبختی وسایلمو جمع کردم، که یهو یادم افتاد باید زنگ بزنم خونه بهشون بگم که دارم میام... دوباره آنتن دهی توپ موبایلا شروع شد!.... نه میشد پیام داد نه میشد زنگ زد. کل راهرو یه چند باری رفتمو برگشتم، جوری که صدای همه درومد... وسط رفت و برگشتا با چند نفری خداحافظی هم...
-
قصه ی سفر همینه!!!
پنجشنبه 5 فروردینماه سال 1389 10:24
.... نشسته بودم تو نمازخونه، منتظر بودیم امام جماعت بیاد.... منو که دید گفت: پاشو بیا دیگه، سه تا جای خالی داریم. گفتم: یکی دیگه رو خب ببر، من واسه یکشنبه بلیط قطار دارم..... مثلا به همین علی بگو. به علی گفت بیاد جنوب، اما علی گفت کلاس داره و پارسال رفته جنوب به چند نفری بازم گفت (همه ملت کلاس داشتن) و دوباره رسید به...
-
عیدونه-۳
چهارشنبه 4 فروردینماه سال 1389 18:47
فروتنی و تواضع نعمتی است که هیچ کس به آن حسد نورزد. امام حسن عسکری (علیه اسلام) عید ولادت امام حسن عسکری (ع) بر شما مبارک باد.
-
عشق یعنی .........
سهشنبه 3 فروردینماه سال 1389 11:06
عشق یعنی یه پلاک که زده بیرون از دل خاک عشق یعنی یه شهید با لبای تشنه، سینه چاک عکس از سبکبالان / شلمچه عشق یعنی یه جوون، یه جوون بی نام و نشون عشق یعنی یه نماز با وضو گرفتن توی خون عشق یعنی یه پدر، که شبا بیداره تا سحر عشق یعنی یه خبر، خبر یه مفقود الاثر گرفته دل هوای کربلا رو، بیا ببین به روی نی سرا رو آتیش گرفت...
-
سال نو
دوشنبه 2 فروردینماه سال 1389 18:00
در راه تو حرکتم مضاعف باشد با یاد تو برکتم مضاعف باشد ای سید ما امر تو بر روی دو چشمم با عشق تو همتم مضاعف باشد.
-
از حرم تا خوابگاه!
دوشنبه 2 فروردینماه سال 1389 17:13
........ به حرم که رسیدم از خلوتیش بی نهایت تعجب کردم، به نظر می رسید رواق بزرگ امام خمینی(ره)، توش فقط بیست نفر هستن! یا داخل صحن اصلی خلوت ترین زمان رو سپری میکرد... (این واسه قبل عید مشهد عجیبه) بعد از پشت سر گذاشتن رواق امام(ره)، رفتم سراغ قبر شیخ بهایی، بعد از اونم شیخ مجتهدی و ابوترابی ها که تو دفتر پاسخگویی به...