چند وقت قبل کتاب شعری از فاضل نظری به دستم رسید به نام "اقلیت"، که 38 غزل جالب و زیبا در اون وجود داره
اقلیت، ابیات زیبایی داره:
نمی دانم چه نفرینی گریبانگیر مجنون است / که وحشی می کند چشمانش آهوی صحرا را...
این هم یه شعر دیگه از فاضل نظری:
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره آبم که در اندیشه دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانیست
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش مکن آتش افروختهام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم