روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

عید غدیر مبارک

مبتلا گفت علی گرم دعا گفت علی
توبه کرد آدم و هی رو به خدا گفت علی

آب و گل گفت علی بحر خجل گفت علی
نوح رد شد ز خطر بس که به دل گفت علی

الَمی گفت علی غرق غمی گفت علی
یونس اندر شکم حوت همی گفت علی

بحر و بر گفت علی رمل و حجر گفت علی
کوه با ناقه صالح چقدر گفت علی

هر کسی گفت علی خوش نفسی گفت علی
صبرِایوب کم آورد و بسی گفت علی


مصطفی گفت علی غار حرا گفت علی
شب معراج، محمد(ص) به خدا گفت علی

ایلیا گفت علی کهف وَری گفت علی
من همانم که خداوند مرا گفت علی

مجتبی گفت علی سبزْ قبا گفت علی
بین صفین امیر الکرما گفت علی

کربلا گفت علی خون خدا گفت علی
چیست نام پسران تو شها ؟ گفت علی

اکبرش گفت علی گل پسرش گفت علی
رو و مو، ابرو و چشم و سرش گفت علی


هر نفس گفت علی مست ز بس گفت علی
قاسم ابن حسن از پشت فرس گفت علی

آتشین گفت علی زینب دین گفت علی
بر بلندای فلک صبر یقین گفت علی

شاپرک گفت علی باغ فدک گفت علی
صدو ده بار نمکدان به نمک گفت علی

السلام علیک یا امیرالمومنین علیه السلام

یک روز ...


می رسد با مدد فاطمه (س) آن روزی که

همه گویند به من « رفتگر صحن حسن (ع) »


اللهم عجل لولیک الفرج

دوستت دارم ...

ذلیل امده بودم عزیز دیر شدم
به لطف نان حسن عاقبت بخیر شدم

غذای بیت الحسن خورده ام که سیر شدم
فقیر امده بودم ببین امیر شدم

به زیر پرچم تو صاحب مقام شدم
به اسم نوکر این خانه احترام شدم

تمام زندگیم را به تو بدهکارم
به جان مادرم آقا که دوستت دارم


پ.ن.1: اللهم عجل لولیک الفرج

آوارگی ...

والله که شهر بی تو مرا حبس می شود .... آوارگی کوه و بیابانم آرزوست


 

چجوری باید برسم به تو با کدوم تاکسی با کدوم مترو

با کدوم بلیط با کدوم قطار پایان میگیره فصل انتظار؟



پ.ن.1: اللهم عجل لولیک الفرج

یا باب الحوائج

علمدارم ...


نیزه زار آمده ام یا تو پر از نیزه شدی


تیر باران که شدی یاد "حسن" افتادم ...


اللهم عجل لولیک الفرج

شروع صبح جمعه با سعدی

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد 
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم

مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم

من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای در آیم به در برند به دوشم

بیا به صلح من امروز در کنار من امشب 
که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم

مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم 
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت 
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم

مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند می ننیوشم

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم


اللهم عجل لولیک الفرج  

یا امام حسن (ع)

آمدم بهر گدایی ثمرم بخشیدی


بر دل نوکر خود جود و کرم بخشیدی


راستی نیست تو را شمع و چراغ و حرمی


نکند سائلی آمد و حرم بخشیدی؟


السلام علیک یا حسن بن علی (علیه السلام)

یا امام حسن (ع)


عیسی آمد به در خانه دمت را دادی

موسی آمد ز کرم بیش و کمت را دادی


یک شب جمعه حسن جان دم صبحی انگار

یک نفر بی حرم آمد، حرمت را دادی


بقیع

سکوت

من پیر شدم، دیر رسیدی، خبری نیست

مانند من آسیمه سر و در به دری نیست


بسیار برای تو نوشتم غم خود را

بسیار مرا نامه، ولی نامه بری نیست


یک عمر قفس بست مسیر نفسم را

حالا که دری هست مرا بال و پری نیست


حالا که مقدر شده آرام بگیرم

سیلاب مرا برده و از من اثری نیست


بگذار که درها همگی بسته بمانند

وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست


بگذار تبر بر کمر شاخه بکوبد

وقتی که بهار آمد و او را ثمری نیست


تلخ است مرا بودن و تلخ است مرا عمر

در شهر به جز مرگ متاع دگری نیست.


شاعر: ناصر حامدی


پ.ن.1: اللهم عجل لولیک الفرج

یه وقت هایی هستش ...

یه وقت هایی هستش که به گذشته ت نگاه می کنی، می بینی که روزها و ماه ها غصه دار موضوعی بودی... وقتی به موضوع نگاه می کنی، می بینی که موضوع دیگه اهمیتی نداره و تموم شده.


شاید خنده دار هم باشه که چرا اون همه غصه خوردی و عمرت رو هدر دادی...


دوستی می گفت که اگر به خاطر موضوعی غصه دار شدی، فکر کن که الان چندین سال ازش گذشته و موضوع بی اهیمت شده ... حالا بهش بخند.



ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم

وین یک دم عمر را غنیمت شمریم


فردا که ازین دیر فنا درگذریم

با هفت هزار سالگان سر بسریم

(خیام)



پ.ن.1: اللهم عجل لولیک الفرج