روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

جانا روا نباشد...

امروز صبح که داشتم توی سایتی نظر می نوشتم، یاد این بیت شعر از حافظ افتادم:


چشمت به غمزه خون خورد و می پسندی ... جانا روا نباشد خونریز را حمایت


برای مدتی که نبودم و چیزی ننوشتم، این عکس ها رو میزارم که یار و همراه خونریز نباشم ....


سوریه: کودکی در ویرانه های خانه پدری (الف)



بحرین: حمله به مسجد با گاز اشک آور (عکسی تاسفبار از مسجدی در بحرین)



مصر: با این که از اخوان المسلمین خوشم نمیاد...




عراق: انفجارهای تروریستی در بغداد



لبنان (طرابلس): طرابلس شهری سنی نشین هستش...



انفجارهای ضاحیه، کشتار مسلمان در میانمار و عربستان، یمن، فلسطین، پاکستان و ... دیگه جا نمیشن!

پ.ن.1: سالروز شهادت غلامعلی بایندر و یدالله بایندر در سوم و چهارم شهریور 1320 در مقابل نیروهای انگلیس در جنوب و نیروهای روس در بندر انزلی گرامی باد. ببینید: مقاومت ناخدا بایندر در برابر حمله روس (در چشم باد)



پ.ن.2: اللهم عجل لولیک الفرج


از خون دل

یه بار دیگه این شعر حافظ رو ناقص پست کرده بودم، اما چون این روزا این شعر رو زیاد می خونم، کاملشو میزارم:


از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه / انی رایت دهرا من هجرک القیامه

(همانا من از دوری تو دنیا را به صورت قیامت می بینم)


دارم من از فراقش در دیده صد علامت / لیست دموع عینی هذا لنا العلامه

(چشمه اشکم خشک شده است، این علامتی برای ماست)

 

هر چند کازمودم از وی نبود سودم / من جرب المجرب حلت به الندامه

(پشیمانی برای کسی که آزموده را می آزماید، رواست)

 

پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا / فی بعدها عذاب فی قربها السلامه

(دوری از او رنج و عذاب است، در کنار او بودن آسایش است)

 

گفتم ملامت آید گر گرد دوست گردم / و الله ما راینا حبا بلا ملامه

(به خدا قسم هیچ دوست داشتنی را بدون ملامت ندیدم)

 

حافظ چو طالب آمد جامی به جان شیرین / حتی یذوق منه کاسا من الکرامه

(تا این که کاسه ای از کرامت او بنوشد)


پ.ن.1: مصرع های دوم خودشون یه کلاس عربی هستن! توی پرانتزها، ترجمه دست و پا شکسته مصرع های دوم رو نوشتم!!! یه مقدارشم از این سایت دیدم ...


پ.ن.2: قهرمانی تیم ملی بسکتبال توی آسیا مبارکمون باد!....


پ.ن.3: اللهم عجل لولیک الفرج

عیدتون مبارک

بی تو من بر تخت شاهی یک گدای بی کسم

با تو در اوج فلاکت پادشاه عالمم



بی تو از چشمان خیسم اشک خون جاری شود

با تو در زندان زنجیر در بهشتی کوچکم ...



ابالفضل

با می عشق سرشته آب و گلم

یکی نوشته رو ساق عرش دلم

ابالفضل ای بهار علی

ابالفضل ای قرار علی

ابالفضل شیر شیر خدا

ابالفضل ذوالفقار علی

حرم امنت شده به عالم پناه

دلا رو بردی با گوشه ی یک نگاه

ابالفضل ای خدای ادب

ابالفضل ای ستاره نسب

ابالفضل ماه عرش خدا

ابالفضل افتخار عرب

ابالفضل ای بهار علی

ابالفضل ای قرار علی

ابالفضل شیر شیر خدا

ابالفضل ذوالفقار علی

رو در خونت نوشته دارالشفا

قطره ای از تو چکید و شد کربلا

ابالفضل آبروی علی

ابالفضل نور روی علی

ابالفضل ضرب شاه نجف

ابالفضل آبروی علی

ابالفضل ای بهار علی

ابالفضل ای قرار علی

ابالفضل شیر شیر خدا

ابالفضل ذوالفقار علی

اونیکه با تو بی خبر از عالمه

اگه برا تو بمیره بازم کمه

ابالفضل من غلام توام

ابالفضل صید دام توام

ابالفضل صاحب دلمی

ابالفضل مست جام توام

ابالفضل ای بهار علی

ابالفضل ای قرار علی

ابالفضل شیر شیر خدا

ابالفضل ذوالفقار علی

انت نور فی فؤادی

انت.....

والسرور....

ذکر اسمک خیر زادی

....حبک فی المعادی

عاشقی دردیه دوا نداره

دوای عاشقی نگاه یاره

از اون شبی که خوابتو دیدم

تب دل من روی هزاره

امیری حسین و نعم الامیر


دانلودش کنید...

بشکست اگر دل من، به فدای چشم مستت!

بلاخره بعد کلی گشتن، شاعر شعری که همه جا می دیدمش رو پیدا کردم...


همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی؟!


به کسی جمال خود را ننموده‏یی و بینم
همه جا به هر زبانی، بود از تو گفت و گویی!


غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم
تو بِبُر سر از تنِ من، بِبَر از میانه، گویی!


به ره تو بس که نالم، ز غم تو بس که مویم
شده‏ام ز ناله، نالی، شده‏ام ز مویه، مویی


همه خوشدل این که مطرب بزند به تار، چنگی
من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار مویی!


چه شود که راه یابد سوی آب، تشنه کامی؟
چه شود که کام جوید ز لب تو، کامجویی؟


شود این که از ترحّم، دمی ای سحاب رحمت!
من خشک لب هم آخر ز تو تَر کنم گلویی؟!


بشکست اگر دل من، به فدای چشم مستت!
سر خُمّ می سلامت، شکند اگر سبویی


همه موسم تفرّج، به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نه، بنشین کنار جویی!


نه به باغ ره دهندم، که گلی به کام بویم
نه دماغ این که از گل شنوم به کام، بویی


ز چه شیخ پاکدامن، سوی مسجدم بخواند؟!
رخ شیخ و سجده‏گاهی، سر ما و خاک کویی


بنموده تیره روزم، ستم سیاه چشمی
بنموده مو سپیدم، صنم سپیدرویی!


نظری به سویِ (رضوانیِ) دردمند مسکین
که به جز درت، امیدش نبود به هیچ سویی‏


شعر از فصیح الزمان شیرازی (رضوانی) هست


پ.ن.۱: دارم درباره شعر تحقیق می کنم که ببینم درباره کی هستش؟


پ.ن.۲:اللهم عجل لولیک الفرج

دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند؟

دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند؟
پنهان خورید باده که تعزیر می‌کنند

ناموس عشق و رونق عشاق می‌برند
عیب جوان و سرزنش پیر می‌کنند

جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اکسیر می‌کنند

گویند رمز عشق مگویید و مشنوید
مشکل حکایتیست که تقریر می‌کنند

ما از برون در شده مغرور صد فریب
تا خود درون پرده چه تدبیر می‌کنند

تشویش وقت پیر مغان می‌دهند باز
این سالکان نگر که چه با پیر می‌کنند

صد ملک دل به نیم نظر می‌توان خرید
خوبان در این معامله تقصیر می‌کنند

قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست
قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند

فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر
کاین کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند

می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند!