روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

یوسف گمگشته باز آید ...

یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور


ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور


گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور


دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یک سان نباشد حال دوران غم مخور


هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب   
باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور


ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور


در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور



گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور


حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب       
جمله می‌داند خدای حال گردان غم مخور


حافظا در کنج فقر و خلوت شب‌های تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور

این روزا

چند ماهی بودش که دلم هوایی حرم امام رضا .ع. شده بود، هر بار که می خواستم برم، یه ماجرایی پیش اومد...


تا این که بلاخره چند روز پیش که مشهد رفتن من جور شد ...


تا وقتی بلیط رفتنم رو نگرفته بودم، باورم نشد که رفتنی شدم ...


چند روزی نیستم، ان شا الله وقتی برگشتم، داستانم رو ادامه میدم ...


دعاگوی همه شما هستم... 

ایضا: گوش کنید - بهارم با صدای حامد زمانی



مادر بگو چه جوری آروم بشم، با یاد تو هنوز نفس می کشم 


به عکس تو یه عمره زنجیر شدم، مادر بیا ببین چقدر پیر شدم


نگارم عمریه چشم انتظارم، نگارم،از دوری تو خزونه، بهارم


دیگه سر رو عکست بزارم، برگرد،امیدم سر خاک هر شهیدی رسیدم


بازم آهی از سر دل کشیدم، چی میشه بیاد یک روزی شهینم


خدایا تو رو به خاک بی نشون زهرا، نشونی از ماهم کی میشه پیدا

ماه من کجای این خاکه


خدایا دیگه بسه داغ غربت و دوری، منم و این چشم به راهی، صبوری

شاهدم چشمای نمناکه



پ.ن.1:ریچارد فرای رو می خواهند در کنار زاینده رود دفن کنن، یه سری موافق و مخالف داره این حرکت، به خاطر این که میگند جاسوس بوده. اما مخالف ها به نظر می رسه که همون کسانی بودند که می گفتند جای شهدای گمنام توی دانشگاه و شهر نیست ... اما یه سوال از بعضیا که به خاطر سیاسی شدن قضیه حرف می زنند: با این حساب که جای شهدای گمنام توی شهر و دانشگاه نیست، جای فرای وسط شهر هستش یا نه؟ شهر مگه قبرستونه؟ شما به کی مدیونید فرای یا شهدا؟


پ.ن.2: اللهم عجل لولیک الفرج

شعر فاطمیه

باز باران ...

بی طراوت

کو ترانه؟

سوگواریست ...

رنگ غصه ...

خیسی غم ...

می خورد بر بام خانه...

طعم ماتم...

یاد می‌آرم که غصه قصه را می‌کرد کابوس

بوسه می‌زد بر دو چشمم

گریه با لب‌های خیسش ...

دیر آمدم ... دیر آمدم ... در داشت می سوخت / هیئت میان وای مادر داشت می سوخت



شعر از حسن بیاتانی...

عکس رو خودم درست کردم، یه کم سلیقه و وقت بیشتر می خواست قشنگ تر شه...

شهادت حضرت زهرا .س. تسلیت باد.

اللهم عجل لولیک الفرج

دل سنگ آب میشه...

برای امشبم:


با خودم فکر می کنم اصلا چرا باید
رباب ، با آب هم قافیه باشد

روضه خوان ها زیادی شلوغش می کنند
حرمله آنقدر ها هم که می گویند تیر انداز ماهری نبود
هدف های روشنی داشت

تنها تو بودی که خوب فهمیدی
استخوانی که در گلوی علی بود سه شعبه داشت


شش ماه علی بودن را طاقت آوردی


خون تو جاذبهء زمین را بی اعتبار کرد


حالا پدرت یک قدم می رود بر می گردد

می رود بر می گردد
می رود...
با غلاف شمشیر برایت از خاک گهواره ای بسازد
تا دیگر صدای سم اسب های وحشی از خواب بیدارت نکند


رباب می رسد از راه

با نگاه
با یک جمله ی کوتاه
آقا خودتان که سالمید انشاالله...


از: حمید رضا برقعی



پ.ن.1: از بزرگی شنیدم که در عراق مردی شیعه همسایه ای ناصبی داشت، روزی مرد شیعه از دست ناصبی خسته شد و گفت به نجف میرم و از دست این مرد به مولا علی (علیه السلام) شکایت می کنم. در نجف، حضرت علی (علیه السلام) را خواب دید. مرد شیعه از مرد ناصبی شکایت کرد. حضرت علی (علیه السلام) به وی فرمودند که در این دنیا به این مرد ناصبی مهلت دادیم، چون روزی به قصد بر هم زدن مجلس روضه ای در حرکت بود که روضه علی اصغر (علیه السلام) رو شنید، برگشت و گفت به کودک چه کار داشتند ...


 پ.ن.2: بعضی وقتا عجله می کنم و میخوام زودتر به چیزی که باید برسم، برسم ... خدایا شرمنده، بعضی وقت ها فراموشت می کنم و فکر نمی کنم که شاید پشت درایی که نزدم و نمیدونم کجان، چیزای بهتری برام نگه داشتی ... خدایا هزاران بار شکر ... 


پ.ن.3: اللهم عجل لولیک الفرج

هان ای شب شوم وحشت انگیز

هان ای شب شوم وحشت انگیز

تا چند زنی به جانم آتش ؟


یا چشم مرا ز جای برکن

 یا پرده ز روی خود فروکش

یا بازگذار تا بمیرم

 کز دیدن روزگار سیرم


 دیری ست که در زمانه ی دون

 از دیده همیشه اشکبارم

عمری به کدورت و الم رفت

 تا باقی عمر چون سپارم

 

نه بخت بد مراست سامان

 و ای شب ،‌نه توراست هیچ پایان 


  چندین چه کنی مرا ستیزه

 بس نیست مرا غم زمانه ؟

 

دل می بری و قرار از من

 هر لحظه به یک ره و فسانه
 

بس بس که شدی تو فتنه ای سخت

 سرمایه ی درد و دشمن بخت

 

این قصه که می کنی تو با من

 زین خوبتر ایچ قصه ایچ نیست

خوبست ولیک باید از درد

نالان شد و زار زار بگریست
 

بشکست دلم ز بی قراری

 کوتاه کن این فسانه ،‌باری

آنجا که ز شاخ گل فروریخت

 آنجا که بکوفت باد بر در
 

و آنجا که بریخت آب مواج

 تابید بر او مه منور
 

ای تیره شب دراز دانی

 کانجا چه نهفته بد نهانی ؟

بودست دلی ز درد خونین

بودست رخی ز غم مکدر

 

بودست بسی سر پر امید
 
یاری که گرفته یار در بر

 

کو آنهمه بانگ و ناله ی زار

 کو ناله ی عاشقان غمخوار ؟

در سایه ی آن درخت ها چیست

 کز دیده ی عالمی نهان است ؟

 

عجز بشر است این فجایع

یا آنکه حقیقت جهان است ؟

 

در سیر تو طاقتم بفرسود

 زین منظره چیست عاقبت سود ؟
 

تو چیستی ای شب غم انگیز
 
در جست و جوی چه کاری آخر ؟

بس وقت گذشت و تو همانطور

 استاده به شکل خوف آور

 

تاریخچه ی گذشتگانی

 یا رازگشای مردگانی؟

تو آینه دار روزگاری

یا در ره عشق پرده داری ؟
 

یا شدمن جان من شدستی ؟

 ای شب بنه این شگفتکاری
 

بگذار مرا به حالت خویش

 با جان فسرده و دل ریش


بگذار فرو بگیرد دم خواب

 کز هر طرفی همی وزد باد
 

وقتی ست خوش و زمانه خاموش

مرغ سحری کشید فریاد
 

شد محو یکان یکان ستاره

 تا چند کنم به تو نظاره ؟

بگذار بخواب اندر آیم

 کز شومی گردش زمانه
 

یکدم کمتر به یاد آرم

 و آزاد شوم ز هر فسانه


 بگذار که چشم ها ببندد

 کمتر به من این جهان بخندد


از نیما یوشیج


پ.ن.1: فعلا نوبت این شعر بود که بزارمش اینجا، نه بقیه چیزا! 


پ.ن.2: خدا رو شکر این روزا می رسم چند صفحه ای کتاب بخونم ...


پ.ن.3: اللهم عجل لولیک الفرج

از حسن هر کس که در دل ذره ای هم کینه داشت


از حسن هر کس که در دل ذره ای هم کینه داشت

نیزه ای پرتاب کرد و زخم بر جسمم گذاشت

 

تیر باران شد پدر من سنگ باران ای عمو

وای از سنگینی نعل سواران ای عمو

 

مادرم را گو ببیند قاسمش رعنا شده

سیزده ساله یتیمش هم قد سقا شده

 

بند بند پیکر من ای عمو از هم گسست

مفصلم از هم جدا شد استخوان هایم شکست

 

عده ای با نیزه و یک عده با تیرم زدند

دوره ام کردند و راحت تیغ و شمشیرم زدند

 

می شنیدم یک نفر فریاد زد در همهمه:

می زنم ضربه به پهلویش ز بغض فاطمه


از رضا رسول زاده


امام حسین (علیه السلام) پس از شهادت قاسم بن الحسن (علیه السلام): «از رحمت خدا دور باد گروهى که تو را کُشتند و کسانى که طرفِ دعوایشان در روز قیامت، جدّ توست!»

«به خدا سوگند، بر عمویت گران مى‌آید که او را بخوانى و پاسخت را ندهد یا پاسخت را بدهد و سودى نداشته باشد؛ صدایى که ـ به خدا سوگند ـ ، جنایتکاران و تجاوزگران بر آن ، فراوان و یاورانش اندک اند» .


پ.ن.1: اللهم عجل لولیک الفرج



در میدان می مانم تا نفس آخرم ...

در میدان، می مانم، تا نفس آخرم

راهی راه حسین، همقدم رهبرم

 

کرده قیامت به پا، شور قیام حسین

کی رود از یاد ما، نام و مرام حسین

 

قافله عاشقان، راهی کرب و بلاست

مشعل راه خدا، خون شهیدان ماست

 

در میدان، می مانم، تا نفس آخرم

راهی راه حسین، همقدم رهبرم

 

بسته شریعه اگر، ابن زیاد زمان

گشته گلستان ما، آتش نمرودیان

 

کشتن آلاله ها، شیوه اهریمن است

این وطن اما پر از احمدی روشن است

 

در میدان، می مانم، تا نفس آخرم

راهی راه حسین، همقدم رهبرم

 

زآتش و خون آمده جان منامه به لب

شعله صهیون زده، در دل شام و حلب

 

مرگ بر اهریمنان، تا به ابد ذکر ماست

سوره توحید ما، درپی تبّت یداست

 

در میدان، می مانم، تا نفس آخرم

راهی راه حسین، همقدم رهبرم



پ.ن.1: شعر از میلاد عرفان پور، محمدمهدی سیار و مداحی از میثم مطیعی در هیات دانشگاه امام صادق (علیه السلام)


پ. ن.2: دانلود کنید، از نکات پرس / از رجا نیوز 


پ.ن.3: اللهم عحل لولیک الفرج



شاکرم ...

شاکرم حضرت دلدار صدا کرده مرا

شاکرم بهر خودش یار جدا کرده مرا

 

از کجا لطف خدا شامل حالم شده است

گوییا یار سفر کرده دعا کرده مرا

 

من کجا  محفل ذکر سحر دل شدگان

سبب از چیست که حق اهل بکاء کرده مرا

 

از خرابی گنه کیست نجاتم داده

آشنای حرم عشق خدا کرده مرا

 

روز پر معصیتم را چه کسی بخشیده

سائل نیمه شب خوان عطا کرده مرا

 

کیست ظلمت ز دلم برده و نورم داده

بین این سینه زنان جلوه نما کرده مرا

 

شکر حق هیئتیم سینه زنی پر شورم

کربلاییی شدم و یار صدا کرده مرا

 

خادم صحن و سرای پسر فاطمه ام

صاحب کرببلا کرببلا کرده مرا


اللهم عجل لولیک الفرج

رو دیده هام می زارم وصیت شهدا رو ...

رو دیده‌هام می زارم وصیـت شهیدا رو


 با حسیـن می مونم این یکی دو روز دنیا رو


 با حسین بودن اینه که مردونه رو نفست پا بزاری


 با حسیـن بودن ایـنه که مثل شهدا دل بـسپاری


 باحسین بودن اینه که با خون خودت لاله بکاری


 چراغ راه خدا ، حسین عزیز زهرا


 یا سیدالشهدا ، حسین عزیز زهرا


 ******


 الهی روز محشر نشی رفیـق تو شـرمنده


 الهی پـای رهـبـر باشی همیشه رزمنده


 عاقبت به خیـره کسی کـه رهـبر شـو تـنـها نذاره


 عاقبت به خیره کسی کـه رو خـون یاراش پا نذاره


 عاقبت بخیره کسی کــه غـم رو دل زهـرا نـذاره


 وصیت شـهـدا ، بـرات مـیشه روایت


 آی رفیقا خَطِتون ، فقط بـاشه ولایت



 ******


 یادش بخیر شهیدا عاشقونه شدن حسینی


 شدن برای اسلام فدایی راه خمینی


 یادشون بخیر اون شـهدایی کـه حالا خالیه جاشون


 تو کوچه پس کوچه های این شهر میگن ازخاطره هاشون


 قـلـب رفـیـقای جـامـونـده هـنـوزم تـنگه براشون


 زندگی بـی شهدا ، خدا میدونه سخته


 شهر بی یاد شهیـد ، همیـشه تیره بخته

 


شاعر : محسن طالبی پور


پ.ن.1: اللهم عجل لولیک الفرج