روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

عید غدیر

این حدیث دل بود تصنیف نیست

شیعه در محشر بلاتکلیف نیست
شیعه راهش در مسیر اولیاست
شیعه مولایش علی مرتضی است


عید غدیر، عید ولایت  مبارک

اقلیت

چند وقت قبل کتاب شعری از فاضل نظری به دستم رسید به نام "اقلیت"، که 38 غزل جالب و زیبا در اون وجود داره


اقلیت، ابیات زیبایی داره:
نمی دانم چه نفرینی گریبانگیر مجنون است / که وحشی می کند چشمانش آهوی صحرا را...
این هم یه شعر دیگه از فاضل نظری:
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم

یک قطره آبم که در اندیشه دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم

یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم

این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی‌ست
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم

خاموش مکن آتش افروخته‌ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم

امروز


جبرییل اینجا هر از گاهی کبوتر میشود
خاکبوس دختر موسی ابن جعفر میشود

قم بهشت آرزوی هر پریشان خاطری است
عافیت خواهی اگر ، اینجا میسر میشود

سال ها علامه پای این ضریح افطار کرد
بوسه از درگاه او قند مکرر میشود

عصمت و شرم و نجابت ارث او از فاطمه است
در صفات و خلق ، دختر عین مادر میشود

در وقار و صبر ، تمثال شریف زینب است
در کمال علم ، تالی تلو حیدر میشود

حضرت معصومه هم شأن نزول کوثر است
در زلال مهر او دلها مطهر میشود

در مثل آئینه آئینه است کوچک یا بزرگ
هر که انکار مقامش کرد کافر میشود

یک اشارت از نگاهش بانی فیضیه شد
دست لطفش امتداد فیض کوثر میشود

نام او را چون به حاجت بر زبان می آورم
باغ جانم از نسیم او معطر میشود

تا زند جوش شفاعت زمزم احساس او
عرصه ی محشر " کمیل" ، آن لحظه محشر میشود

کمیل کاشانی

طنز

یک شب به هوای طلب فوت و فن شعر / رفتم شب شعری منِ استاد ندیده

تا این که از این راه شود شعر تَر من / مطلوب دل و دیده اصحاب جریده

دیدم چه مراعات نظیری است در آنجا / داخل شدم و حیرت من گشت عدیده

مردان همگی پاچهٔ شلوار تفنگی  / زن‌ها همگی مانتوی پندار دریده

بر بینی‌شان تیغ عمل خورده و لب‌هابوتاکس شده همچو انار ترکیده

من غرق تفکر شده بودم که به ناگاهآهو بره‌ای همچو گل شاخه بریده

با نیّت بد زد به دلم چشمک نابیگفتم: برو ای شاعرهٔ خیر ندیده

از سوی دگر هلهله برخاست به ناگاه / گفتم چه شده؟ -حضرت استاد رسیده

آمد به جلو البته بر دوش مریدان  / استاد که در نوع خودش بود پدیده

از مرتبهٔ زلف، زده طعنه به گوریل / پیش از جلسه شصت گرم شیره کشیده

می‌شد به یقین گفت که در مملکت شعر / یک تپّه نمانده است که بر آن نپریده!

القصه نشستیم در آن جمع، ولیکن / زان خیل ندیدیم کسی صاحب ایده

ترس من از این بود و یقین داشتم این را / کاین عقده بدل می‌شود آخر به عقیده

از آن طرف محفل یک دفعه به‌پا خاست / قرتی بچه‌ای لاغرک و رنگ پریده

مویش فشن و دور سرش را زده با تیغ/ چون مرتع سبزی که در آن گاو چریده!

بالای تریبون شد و آن‌گاه چنین خواند: طرفه غزلی -گرچه خودش گفت: قصیده!-

«ای یار وفا کرده و پیوند بریده  / این بود وفاداری و عهد تو ندیده؟

در کوی تو معروفم و از روی تو محروم / گرگ دهن آلودهٔ یوسف ندریده»

من داد زدم: آی عمو! شعر ز سعدی استپیچید به خود مثل یکی مارگزیده:

گفتا که شکایت کنم از دزدی سعدی! / بر صورت او هم بزنم چند کشیده!

گفتم: دهدت عقل، خدا، زد به ملاجم / رفتیم دعا گفته و دشنام شنیده!

 

شاعر: عباس احمدی / جلسه نیمه ماه رمضان شعرا با رهبری


پ.ن.1: اللهم عجل لولیک الفرج

غم ...

دنیا که از او دل اسیران ریش است

پامال غمش، توانگر و درویش است

نیشش، همه جانگزاتر از شربت مرگ

نوشش، چو نکو نگه کنی، هم نیش است

شیخ بهایی


تو

تاکی به تمنای وصال تو یگانه / اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟ /ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه


رفتم به در صومعهٔ عابد و زاهد / دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد

در میکده رهبانم و در صومعه عابد / گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد

یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه


روزی که برفتند حریفان پی هر کار / زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار

من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار / حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار

او خانه همی جوید و من صاحب خانه


هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو / هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو

در میکده و دیر که جانانه تویی تو / مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو

مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه


بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید / پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید

عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید / یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید

دیوانه منم من که روم خانه به خانه


عاقل به قوانین خرد راه تو پوید / دیوانه برون از همه آیین تو جوید

تا غنچهٔ بشکفتهٔ این باغ که بوید / هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید

بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه


بیچاره بهائی که دلش زار غم توست /هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست

امید وی از عاطفت دم به دم توست / تقصیر خیالی به امید کرم توست

یعنی که گنه را به از این نیست بهانه


مخمسی از شیخ بهایی


فراق یار

شنیده ام سخنی خوش که پیرکنعان گفت
فراق یارنه آن می کند که بتوان گفت

فراقت رابه امید وصالت نامه ها دادم
پس ازهجران رسدوصلت بدان امیدها شادم

چه کرد این دل که شداینگونه ازهجررخت رسوا
پریشانی چسان بردل زده چنبر رسدبرعرش فریادم

ز بیماری دوران ازغمت گشتم کهن ماوا
صبا گوید به دل اینسان منت قربان آزادم

تو را دادم پیامی خوش که این محبوبۀ دلکش
دمی بازآ که بازآید دلی کاند رغمت دادم

دلم خواهم چه سود آخر براه دوست دادم وی
چه می گویم چه می خواهم ازین شیرین فرهادم

...

رخ غمبار مهجور این زمان از بیخودی زرداست
ز بیدردی نگر بر وی نگر بر قلب ناشادم



پ.ن.1:شعر زیباییه

پ.ن.2: اللهم عجل لولیک الفرج

روز جشن

چه می شود که یار من به عهد خود وفا کند / و این دل شکسته را دوباره با صفا کند

گذشت ماه روزه و در انتظارم ای خدا / که دل نماز عید را به مهدی (عج) اقتدا کند ...




عید فطر مبارک...

پ.ن.1: بلاخره ماه رمضان تموم شد و عید شد، خرداد امسال واقعا طولانی بود. باورم نمیشه هم توش داعش عملیات تروریستی انجام داد، هم موشک زدیم تو مقر داعش! هم چیزای دیگه رخ داد!!!

پ.ن.2: اللهم عجل لولیک الفرج

رستاخیز تفنگ ها


عالم همه روشن از ستم سوزی ماست

خورشید شرار غیرت آموزی ماست


بردند تو را ولی نمی دانستند

هر جا که تویی رایت پیروزی ماست


شاعر میلاد عرفان پور

زندگی نامه شیخ عیسی قاسم، رهبر شیعیان بحرین

برای دسترسی به آخرین تحولات بحرین به کانال تلگرامی  f_f_bh بپیوندید و همچنین بدانید که چرا بحرین به ما مربوط است...


اللهم عجل لولیک الفرج

حدیث عشق

میلاد آخرین منجی، حضرت مهدی(عج)  مبارک باد.


امشب از خواب شقایق سرخی تعبیر عشق
از شکوفه های بی سر از دل ما بنویس

امشب از مسلخ عاشق از تن داغ جنون
از لب نخلای تشنه قد دریا بنویس

ساده نگذر از دل ما پا به پای قصه باش
شرح این کهنه تبارو واسه فردا بنویس

وقتی از خواب کبوتر به ستاره میرسی
گریه های بیدریغو پای ابرا بنویس

اگه روزی روزگاری سر زدی به نینوا
قصه غربت ما رو واسه مولا بنویس

تا سحر چیزی نمونده شاهد سپیده باش
مثل ما حدیث عشقو تک و تنها بنویس


حدیث عشق با صدای سعید شهروز


پ.ن.1: اللهم عجل لولیک الفرج