روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!
روزنوشت های مسافر شب مهتاب

روزنوشت های مسافر شب مهتاب

به آسمان که رسیدند گفتند: زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها!

دفتر خاطره ام نقش تمنای تو بود!

1- کلاسای دانشگاه هم شروع شد و منم دارم میرم... دیگه معلوم نیست کی به روز کنم. (به زودی!)  

  

2- 18 تیر سال 82 که اولین وبلاگمو تو پرشین بلاگ زدم (حذفش کردن چون دو سال به روز نشد)، هیچ وقت فکر نمی کردم بیام بلاگ اسکای. (چون ثبت نامش بسته بود.) همین شد که خونه به خونه شدم! (پرشین بلاگ، بلاگفا، پارسی بلاگ، پرشین لاگ، تک بلاگ و میهن بلاگ)  

ان شاء الله بلاگ اسکای می مونم.  

 

3- تابستون اومد و رفت ولی اردوی راهیان غرب نرفتم... تو اردوی راهیان جنوب خیلی دوست داشتم تابستون برم غرب ایران! 

 

4- برزخی است میان ماندن و رفتن! ... می مانی یا می روی؟   

 

5- سه روز عزای عمومی تو مهاباد اعلام شده... واقعا کشتن زن ها و بچه ها یعنی چی؟  اللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین. 

 

6- یادم نمیاد چی می خواستم بنویسم.

7- ایام خوش آن بود که با دوست به سر شد ... باقی همه لودگی و بوالهوسی بود  

 

۸-وفات حضرت عبدالعظیم حسنی و شهادت حضرت حمزه سید الشهدا تسلیت باد.

 

8-التماس دعا

ای کافران ای کافران قفل شما را وا کنم

ای عاشقان ای عاشقان من خاک را گوهر کنم  

وی مطربان ای مطربان دف شما پر زر کنم 


ای تشنگان ای تشنگان امروز سقایی کنم  

وین خاکدان خشک را جنت کنم کوثر کنم 


ای بی‌کسان ای بی‌کسان جاء الفرج جاء الفرج  

هر خسته غمدیده را سلطان کنم سنجر کنم 


ای کیمیا ای کیمیا در من نگر زیرا که من  

صد دیر را مسجد کنم صد دار را منبر کنم 


ای کافران ای کافران قفل شما را وا کنم 

 زیرا که مطلق حاکمم مومن کنم کافر کنم 


ای بوالعلا ای بوالعلا مومی تو اندر کف ما  

خنجر شوی ساغر کنم ساغر شوی خنجر کنم 


تو نطفه بودی خون شدی وانگه چنین موزون شدی 

 سوی من آ ای آدمی تا زینت نیکوتر کنم 


من غصه را شادی کنم گمراه را هادی کنم 

 من گرگ را یوسف کنم من زهر را شکر کنم 


ای سردهان ای سردهان بگشاده‌ام زان سر دهان 

 تا هر دهان خشک را جفت لب ساغر کنم 


ای گلستان ای گلستان از گلستانم گل ستان 

 آن دم که ریحان‌هات را من جفت نیلوفر کنم 


ای آسمان ای آسمان حیرانتر از نرگس شوی 

 چون خاک را عنبر کنم چون خار را عبهر کنم 


ای عقل کل ای عقل کل تو هر چه گفتی صادقی 

 حاکم تویی حاتم تویی من گفت و گو کمتر کنم
 

 

 

فکر کردید از کیه؟ خب از مولاناست دیگه!.......  

 

ای پسر عمران

ای پسر عمران 

 

هر گاه بنده ای مرا بخواند، آن چنان به سخن او گوش می سپارم که گویی بنده ای جز او ندارم. 

 

اما شگفتا که بنده ام همه را چنان می خواند که گویی همه خدای اویند جز من. 

 

 

 

پ.ن.1: منبع نداره. منبع ام کتاب زیبای "ماه خداوند را ببوس" نوشته ی "مصطفی مستور" هستش.  

  

پ.ن.2: لینک امروز: گستاخی و شادی یهود در قتل ایرانیان باستان..... نمی خواهیم جواب دهیم!

 

پ.ن.3: آخرین روز تابستونتون خوش باد. 

 

پ.ن.4: یا علی.

برای یه دوست قدیمی

چند بیت مشهور از حافظ: 

 

از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه .............. انی رایت دهرا من هجرک القیامه  

 

دارم از فراقش در دیده صد علامت .................. لیست دموع عینی هذا لنا العلامه

 

پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا .............. فی بعدها عذاب فی قرب ها السلامه  

 

 

التماس دعا

یادش بخیر

همیشه وقتی بچه های محله (منظورم زیر 14 سال هستش!) رو می بینم حسرت یه لحظه برگشتن به اون دوران رو دارم.  

سر و صداشون، پیرمردا رو تو مسجد اذیت می کرد. اعتراض کردن به امام جماعت مسجد. حاج آقا برگشت گفت: چی کارشون دارید؟  

عیب بچه ها یه چیزه: بزرگ می شن!!!!!!!

 

 حسرت یه لحظه بودن با دوستایی که همیشه با هم بودیم... الان که همدیگه رو به زور سال دو بار می بینیم.(البته منهای هم محله ها) با هم دیگه تلفنی حرف می زنیم و پیام میدیم! دوستای دانشگاه هم که مشهوره... یکی از رفقا می گفت: سه تا دوست داشت برادرم تو دانشگاه الان هر سه تاشون توی یه شهرن اما به زور همو سالی یه بار می بینن. 

 

 

یادش بخیر، عیدا چه زود می گذشت و مهرا چقدر دیر تموم می شد، همیشه دلم می خواست ماه مهر رو کوتاه کنن. یاد محرما و دسته های سینه زنی و زنجیر زنی.

 

یاد اون موقع ها بخیر که اگه با کسی دعوامون می شد، فردا یادمون می رفت. هه الان فاصله ها قد قله اورست هستش! 

پسرای محل با هم دعواشون شد، کار به لگد و مو!!!کشی رسید! یکی رفت واسه یکی شون (اون که گریه می کرد)بستنی خرید، فردا شب دیدم دارن بازم با هم بازی می کنن. 

 

یه گزارش

من نمی دونم واسه چی رفتم اون روز پیش استاد که بهم بگه برو درباره این موضوع بهم اطلاعات بده، واقعا نمی دونم این چه کاری بود کردم! 

 

اگه واقعا دلش می خواست بدونه خودش می رفت یه کارخونه تولید جیپ و تویوتا،اطلاعات می گرفت. 

 

من موندم و یه دو صفحه از گزارش کاری که ده روزه می خوام بنویسمش. کاری که خوشم نیاد رو خیلی دیر انجام میدم. 

  

تموم شد، اطلاعات انواع ماشین ها رو میزارم تو وبلاگ. 

 

عشق

چقدر من این یه بیت شعر مولانا رو دوست دارم: 

 

عشق از اول چرا خونی بود؟ ....... تا گریزد هر آن که (آنک) بیرونی بود

 

  

 

با مولانا

آه کردم چون رسن شد آه من.....گشت آویزان آن رسن در چاه من

آن رسن بگرفتم و بیرون شدم.....شاد و زفت و فربه و گلگون شدم

در بن چاهی همی بودم نگون.....در دو عالم هم نمی گنجم کنون

آفرینها بر تو بادا ای خدا.....ناگهان کردی مرا از غم جدا

گر سر هر موی من گردد زبان.....شکرهای تو نیاید در بیان 
 


مثنوی معنوی، دفتر پنجم

شین مث شایعه

شایعات خیلی زود بین افراد یه جامعه می پیچه، آخرشم یه کلاغ، چهل کلاغ (شایدم صد کلاغ) شه! وقتی به گوش خودت می رسه، باورت نمی شه، چی تو جامعه درباره ت می گن!!!  

 

از قدیم هم گفتن: در دروازه رو میشه بست، دهن مردم رو نمی شه بست!  

اگه این شایعه جنگ روانی بشه دیگه بدتر!   

 

 

یه جاجی داشتیم که یادم میاد تعریف می کرد که: 

یه روز صبح رفیقی داشتیم به بغل دستیش گفت: تو کتاب ... (اسمشو یادم نمیاد) نوشته هر کس بعد از نماز صبح، یازده بار سوره توحید رو بخونه، آخرش شب اعمالشو محاسبه بکنه، تو اون روز گناه نکرده... 

یکی اینو می شنوه و به بقیه هم میگه... شب یکی از طلبه های اون مدرسه میاد به تعریف کننده روایت می گه: 

شنیدم شما گفتین که تو رساله آیت الله بهجت نوشته که هر کس بعد از هر نماز صبح 12 بار سوره توحید رو بخونه، خداوند حق الناس شو می بخشه... 

حاجی می گفت: مواظب غیبتاتون باشین که کار دستتون میدن. 

 

  

همه اینا رو نوشتم که بنویسم، یادم میاد: 

یه بار یه جا به اشتباه اسم منو به جای یه نفر دیگه نوشتن و گفتن طرف یه ترم از دانشگاه تعلیق شده... پیگیری کردم، دیدم خبر دروغه (کار رو به جایی رسوندن آدم به خودش شک بکنه!) 

 

دو ماه بعد بچه ها برام یه کاری باخام داشتن، یکی که اون جا بوده بر اثر یک کلاغ، صد کلاغ ها میگه: این که تعلیقیه!!!! 

چند روز یکی از بچه های بهم گفت: مهم نیست، تو ترم زیاد داری!!! تو ترم پیش تعلیق شدی؟ 

 

خدایا!

یک پیامک

ماه را هدف قرار بده تا اگر هم به خطا رفتی جایی میان ستارگان سر در آوری.